دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

بهاران

سال ۱۴۰۳ با ناز و طمانینه آمد و لحظات خوشی را با خود برایمان آورد. امروز که رسماً شروع برنامه روتین زندگی من و تولد رسمی م هست، حس آرامش رو درک می‌کنم. سالی دیگر برای رشد و یادگیری در حالی که عشق سرتاسری کاینات را در برمی‌گیره‌ و معشوق من ، روح الهی، در کنارم است. مثل همیشه که از محبوب بی خبر و دورم‌..اما خوشحالم از خانواده، دوستان و آرامشی که در کنار فراز و نشیب ها، همراهم است.. 

آهنگ زیر رو دیشب گوش می دادم، به سرم زد به تلگرام پوسیده محبوب بفرستم اما یادم افتاد جریان عشق من برای فردی که پای گریز داشته از این جریان، بیشتر هولناکه.. مخصوصا اگر محبوب عشق دختری را کنار عشق به علم و کار خود داشته باشد.. خلاصه اینکه میذارمش اینجا.. شاید خوانندگان از دیدن و شنیدنش کیف کنن



پایان سال

این روزها خیابان های شهرها شلوغی سرسام آوری دارند. از آرامش و بی خیالی این روزها بدم نمیاد. بر خلاف پارسال سرم با کار خیلی شلوغ نیست. اما از فراقت خودم کیف می کنم. اوقاتی یاد محبوب در سرم میفته. اما با خودم میگم ازین که التهاب گذشته در قلبم نیست، بدم نمیاد. اما مهر عشق هنوز بر دلم پیداست. مگه میشه کسی رو دوست داشت و فراموشش کرد.

آن عشق که از یاد جوانی می‌رفت

هوسی کوته و ناپخته به دنیا می‌داد 

عشق را از سر پیری نتوان کرد برون

که جهان را به زمان غم این عشق تمنا می کرد

سرزمین کهن از عشق بتی زیبا ساخت

عشوه عشرت و کوته نظری بر باد رفت

هرگز از چرخش این عقربه ها، عشق نمرد

که جهان را به تمنای وصالش همه را از یاد برد

دلنوشته من در پایان سال ۱۴۰۲

قبلا دوست داشتم کلیپ زیر «شعر مولانا و دکلمه احمد شاملو » رو به محبوب میدادم، اما خوب همچنان میسر نیست و اگر هم راه ارتباط دوسویه باهاش داشتم، دیگه حسش رو نداشتم. مثل چند سال قبل که وقتی حضورش رو چند روزی درک نکردم، نگران سلامتش شدم و خواستم که یکی باهاش مکاتبه کنه..ولی الان با این که هفته ای نبودش و از انرژی مثبت ش اطمینان نداشتم، اما گفتم به زندگی ت ادامه بده .. هر چی هست در قلبه و نمود بیرونی نداره



عصای جادویی

باید با تمام وجود بر ذات توانمند خودم تکیه کنم.. شاید گاهی دلم از عشق آدمیزادی بلرزد، اما غمی نیست. من انسانم و بعد هم دختر.

 تک تک سلول‌هایم، بافت تناسلی و روحم با این جنسیت در هم آمیخته اند.. 

کوتاه نمی آیم .. تمام درها را میزنم، تا راهی مناسب برای پیشرفت پیدا کنم.. 

خنده دار است که برای مبلغی ناچیز به یورو، مجبورم راه دشوارتر را انتخاب کنم اما گاهی دشوارترین راه، بهترین راه برای رسیدن به پیروزی ست.

 مخصوصا وقتی که میدانم از تمام سنگلاخی ها و صخره ها، باید به تنهایی بالا بروم و عصای بالا رفتن از این رشته کوه خودمم و بس

روز جهانی زن

دیروز وقتی برای رفتن به عروسی آماده می‌شدم، حس متفاوتی داشتم. برای آراستن موهایم به آرایشگاه رفتم. یک ساعتی زمان برد تا موهای کمی بلندم را مرتب کردیم و کلی تافت روش خالی کرد.. جلوی آینه بخش دیگری از این آراستن انجام شد. پیراهن زرد رنگی که به تازگی و برای عروسی خریده بودم، به تن کردم.. خودم را در آینه قدی خانه نگاه کردم و یاد همان دخترک کوچکی افتادم که پیراهن سفید و کفش‌های صورتی برای عروسی پسرعمویش به تن کرده بود..حدود سی سال پیش.. اما اکنون ۳۳ سال را پشت سر گذرانده بود.. خانمی شده بود که باید کلی آداب و رسوم را رعایت می کرد.. البته روزگار وجودم را قوی تر و مستقل تر کرده است.. در عروسی به کودکان کم سن و سال نگاه می کردم که مادران شان هم سن و سال من بودند و زنانگی در تمام وجودشان معلوم بود. آنها که هم و غمشان بزرگ کردن فرزندان بود و بودن همسری خوب برای شوهرشان. اما من در قلبم زمزمه میکردم چه خوشحالم که زمان برای رشد شخصی من مهیاست. مردی که با سکوتش رنجم دهد یا با تصمیم گیری هایش محدود و مقصرم کند و دست آخر تنهایم گذارد، در کنارم نیست. یا مردی که دوستم بدارد اما باز هم بودن با او یعنی پایان تمام آرزوهایم..مثل ورود به کار که برای من پایان درس خواندن بود.. هرچند به قول دوستی که هفته پیش پیامهایی را تحویل داد و رفت، عشق هر چه بزرگ‌تر می‌شود، دامنه تنهایی و دور بودن از مخاطب خاص را بیشتر می کند. 

و من زنی تنها و توانمندم



جو داسن‌ Joe Dassin از خواننده های آمریکایی - فرانسوی ست که آهنگ هاش رو خیلی دوست دارم.. این آهنگ هم معنای دلنشینی داشت

روز ۱۶ اسفند دیگر

امشب، اولین شب تولدی بود که حسابی غافلگیر شدم، هم از کادوی خواهران بزرگ‌ترم ، هم حمایت عاطفی همه اعضای خانواده م.. ممنونم روح الهی که بهم میفهمونی شاید همراه، شریک، پارتنر و( هر اسمی که بشه بهش داد،) ندارم..اما گرمای حضور خانواده رو درک می کنم و محبت دوستایی که رفاقتشون هم به چشم میاد و هم در قلبم درک میشه..

حتی از حس خوبی که فکر کردن به محبوب بهم میده، انرژی مثبت میگیرم... ممنونم روح الهی ..

این تجربه ای که امشب داشتم، برام پیام بزرگی داشت.. اونم اینکه پیوند محکمی میان من و ریشه هایم هست..این گامی در رشد است.‌.