دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

من چه کسی هستم

اینها را باید نوشت 

نه 

اینها رازی هستند در سینه 

منظم باش

آرام و سنجیده سخن بگو


چقدر بده آدمی در برابر ذهنت بشکنه


وای بر روزی که خودت در برابر ذهنت خورد بشکنی

وای به روزی بگی ای کاش فلانی دوستی غیر از من داشت ..... من مانع زندگی خوب او هستم





یک شعر و هزاران معنا

این روزا زیاد مینویم 

کاغذی و الکترونیکی 

مثلا


قلم را سخت می گیرم به دستم
ولی آسون، چقدر من می نویسم
منم یک شاعری با یک نگاهی 
ولی او را، نگاه بیشماریست
نباید هیچ رنجید از نگاهی
که او را حس بی شماریست

ممنون عشق من

چندبار اشتباه در عاشق شدن


تا چند بار باید عشق یک طرفه داشته باشم


دومین عشق یک طرفه ام هم فهمیدم



ما دوستی دو سویه و عشق یک طرفه مرا به تو داشتیم


کلی گریه کرده ام حالا که مطمین شده ام  من عاشق تویی بودم که هیچ حس نهانی هم  بهم نداشتی 


شاید سرشت من است که هیچ وقتی کسی متوجه حس علاقه من به خودش نمیشه


ممنون که من رو به این نکته رسوندی


کسی حریف دل من نمیشود!...

دیشب به این جمله می اندیشیدم"کسی حریف دل من نمیشود!"و از خاطرات و رویاهای خود عبور می کردم.   آن موقع که تب عشق شاعری را داشتم و برایش شعرها و نامه ها نوشتم و قاب عکسهایش هنوزم آویزان در اتاقم هست تا دختر مهربان و عزیزی که تنها چهار سال خوابگاهی دوستم بود و در این مدت عاشقش شدم و عزیزدلم است و اکنون جدا شدیم و شاید برای همیشه برایش تمام شدم 

اما او همچون عشق اولی من برایم یک عشق است و عاشقش می مانم،

هرچند خودش از این الفاظ عاشقانه به خنده می افتاد،من کاری ندارم با تمام حرف و حدیثهایی که پشت سر شاعر ست و با اینکه می دانم  چه جنبه های منفی و مثبت داشته همواره عاشقش می مانم...


دنیای "من" ها

دور خود می گردم

عالمی در گردش 

دور خود می گردم 

این همه آرامش

من چقدر تنهایم 

ما همه تنهاییم 

ترس از ما بودن 

هیچ ندارد ارزش 

ما چه تنهاییم و 

من چقدر آزاد است

این چه دنیایی و من چرا تنها است

آه تنهایی تنهایی تنهایی ها

آه تنهایی تنهایی وای بر این من ها