دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

آشفته روی و پریشان موی

 چند روی یا بیش از یک هفته است که پریشانم

چند سالی می گذشت از شبهایی که موقع خوابیدن عزا می گرفتم

اما این چند شب که به تنهایی خود و تنها ماندنم در اینده و اهدافم فکر می کنم

خوابهای  پریشان و خون آشامی گریبان گیرم است

خوش بحال بابا و مامان که با هم هستند و خوب زندگی می کنند

خوش به حال آنهایی که یک نفر نیستند چه با همسر چه با دوست صمیمی البته سالم

خداوند را دعایی خواندم نه برای مادیات برای آرامش روحم

خدایا خودت کمک کن مرا

Photo

راضیم به رضای او

 روزهای تابستان رو به پاییز است 

بر خلاف سال قبل تلاش میانه رویی داشتم 

ولی برنامه ام اجرا شدنی ست

دعاهایم برآورده شده است

فقط فراق دوست صمیمیم زهره زندگی را 

تلخ کرده لحظاتی از روزها

اما خوشحالم برای هر آنچه دارم


serious

 I want to decrease my serious behavior 

some times i am  sad from my behavior

i could and 

now i can 

لحظه ی دلنشین

گاهی در غم و غصه ی خود

فرو می روم..................

آنقدر که به درگاه مرگ میرسم

وقتی در مرگ باز می شود

میبینم فرشته امیدواری و خوشحالی ست



خدایا شکرت که زهره آسمان قلبم را دیدم و دنیا روشن شد بر دیدگانم

دلم هواتو کرده

این روزها بد جوریی دلم هوایت را کرده

این روزها بســــــــــــــــــــــــــیار به یادتم

این روزها با هر تلنگری پتک خاطراتمان بر سرم می کوبد

کم نبود

چهار سال دوستی، مهر و محبت و زندگی در غربت و 

تنها آشنا بودن برای هم 

دلم برای عشقم تنگ است 

این مرغهای نامه رسان دست خالی می آیند و

 چشمشان به دست من است

من هم قلبم مینویسد PQRSTو منتظر پیامی ست طولانی

دلم برای تو دوستم تنگ است

ای کاش زهــــــــــــــــــــــــــــــــــره در آسـمان بیاید و سلام مرا

به تو زهـــــــــــــــــــــــــــــــــره قلبم برساند