دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

در فکر مرگ باش تا خوب زندگی کنی!!

گاهی کنار زندگی سرشار از عشق

فکری به نام مرگ سراپا  شود مرا

گوید که لحظه ی ناب زندگی ست

وقتی که مرگ به خود میکشد مرا

من ترسم از تنهایی و غربت کشیدن است

آنگاه که آسمان نگاه می کنی مرا

فردای من قدرَت چه بود که نداستمت

سهمی چه داری از روزگار مرا

روزی چنین شاد باشی و

ای فکر مرگ بگیری ز فردا مرا

باید به شادیش خوش بود و زیست

آن وقت که فکر فرو می برد مرا

 

  متاثر از فیلم آخرین فرصت با بازی غزل شاکری و دیالوگهای بسیار تاثیر گذارش

به نام خدا

می خوام شروع کنم

کار نوشتن رو

میخوام از یه جایی با حوصله شروع کنم

و یادم باشه که باید صبور و با دقت و کامل باشم

این روزا با دوستان خود درباره این مسیله حرف زدم برخی جوابی ندادندو

برخی هم راهنماییهای جالبی دادند

و می خوام شروع کنم

به نام خداوند

می خوام پیشرفت کنم


پناهگاه بی گناه

گاهی بهشت را با میوه های خوش

گاهی جهنم اندر آتش گناه

این روزگار پر از قحطی و سکوت

این کودکان خیابان نشین، بی پناه

این روزگار گیج ز چرخش زمین

راهی کشیده از نگاه پر از گناه

در انتهای نهان سکوت مرگ

خوابیده کودکان گرسنه،بی پناه

مرگ را خوش است و بِه ز بار ننگ

آسوده خواب اولش اندر پناه

 

مرگ

 این روزها سکته گریبان گیر جوانان شده است

امروز مراسم تشییع پیکر دکتر  جوانی بود

که ده سال پیش او و خانواده اش را در جشن فارغ التحصیلی 

دانشجویان پزشکی ورودی 76  دیدم

خانومش خانم دکتر داروسازی بود که همکلاس خواهرم بوده

چهره ی خانومش بادم میاد کلی اشک تو چشمام جمع میشه

خیلی ناراحت کننده بود ....

خداوند روحش را قرین رحمت کند