دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

which step have you reached today?

میدانم خدا همواره با من هست و تنها نیروی کاملا قوی امید بخش برایم خداست

فکر "برنامه " را دوستم در سرم انداخت و کوتاه جستوجویی کردم و منصرف شدم

دیدم که نه زبانم خوب است و نه قدرت علمی و مالی و : نه؛ نمیتوانم

باز هم بررسی کردم دیدم باید به پله ی بالاتر برم و هنوز نرفته ام و شاید نروم پس نمیتوانم فعلا

اکنون قدم در مرحله بعد گذاشته ام و دیده ام تمام تمی توانمها پالس منفی بود پس می توانم

اکنون می گویم میخواهم که "برنامه " را اجرا کنم

اکنون باید ببینم چگونه باید کارهایم را انجام دهم و چند پله دیگر هست تا موفق شوم


کور سوی امید

در این گرمای دلگیر تابستان

در آن سرما ی پر برگ خرانی

هوای برف و یخ بندان سرما

گل و بلبل ز آغاز بهاری

همه یک سو بود در اوج رویا

حضور دوست را یک سوی دیگر

نبودی ماهها در روبه رویم

ولی جایت بود در گوشه قلبی


اراده

گذشت آن وقت بی شور نوشتن

هم اکنون دست در فرمان من نیست

نیازی نیست بر چشمان خاموش

که باشد خودنویسم در نوشتن

به تاریکی نویسد خود نویسم

نمی ماند به راهش سرد و خاموش