دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

درخت دانش خود را پربار میکنم

این روزها که دفاع کرده ام و پایاننامه خود را صحافی کرده ام

آرامش غریبی در من شعله ور شده است

این روزها و ماهها که میدانم توانایی و پتانسیلم مورد تأیید و قبول استاد راهنما یا استادهای دیگر گروه است بیشتر خوشحالم

توجه هم هست که استاد راهنمایم در کنار استاد بودن و حد و مرزهای استاد و دانشجو بودنمان محبت پدرانه اش بیش از پیش قلب مرا آتشین کرده است.پدر مهربان و نویسنده و آرام و صبور و مؤدب من، که مرا صبورانه و با تمام رضایت استادی پدرانه ات راهنمایی میکنی.همچون پدرم که همیشه حضور در پیشگاهش همچون حضور در مقابل استادی بزرگ است دوستت دارم و راهنماییها و آموزه های علمی و زندگانی ات را با گوش جان می شنووم و آویزه شاخه های نورس بهاری درختچه های سرزمین قلبم میکنم و تلاش میکنم قدم به قدم پله های جاده های تعالی و کمال را با تلاش و راهنماییهات پیروزمندانه طی کنم تا با جدال دربرابر تازیانه های فرماندهان سرسخت روزگار دوام بیاورم و ثروتمند مشغول به نگارش که عاشقانه دوستش دارم مشغول باشم