دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

برف

برف را این سرنوشت ما چنین گردد سفید؟!!

برف در جشن طبیعت هیچ می رقصد  چنین!!؟؟

دل بسان آسمان جشنی به  جان دارد ببین

چشم و گوش و دست و پای جان برقصد در زمین

ای خدا، ای خالق دار و درخت

ای خدا، ای آشنا بر قحطی و سرمای سخت

هیچ دانی آسمان آبی سنگین دل و بی مهر و سخت

از تب سوزان عشق سرزمین خشک بی دار و درخت

سخت می بارد که داغ او کمتر کند، شادی آرد، مهر به دل افزون کند

شایدش جشنی به دل دارد که بیند مردمان خوشحال و مست

پای کوبان دست به دست هم برقصند مست مست

آسمان ای مادر پر مهرما

گرمی آغوش سردت، شادی آرد بهر ما

این همه مهر و عطوفت می شود سر لوحه مان

تا که عشقی آتشین هیچش نسوزد جان ما


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد