دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

مبارک

سال 87 که یک جمعه سرد زمستونی برای آزمون کانون قلمچی به مدرسه فدک رفته بودیم

یادمه من و الناز و زهرا که الان هر کدوم جایی هستیم و مشغول کاری هستیم داشتیم دنبال پرسشنامه و پاسخنامه می گشتیم

که صدای سوسن سمیعی و نسیم توکلی به گوش رسید که ولنتاین شده تا امروز که خانم یعقوبی با لبخند مهربونش گفت شیما روز ولنتاین مبارک باشه

خنده ام گرفت .نه سال از روزها گذشت و حالا گذشتنش هیچی، که تا امروز واقعا نمی دو.نستم ولنتاین چه روزیه

البته دوستنش هم فرقی به حال من نمی کنه

چون کسی رو ندارم تو زندگی واقعی و عاطفی م که بخواد بهم حتی یک مسیج بده

مثل عید های مختلف، شب یلدا و مراسم عاشقانه مختلف

ولی امروز کارهام رو پیش بردم و دفترهای خوشگل خریدم

شب هم بعد کار می رم که نکات جدید یاد بگیرم

خودش کلی ارزشمند

من ولنتاین رو با تنهایی خودم خوش می گذرونم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد