نه دل دروازه باغ بهشت است
نه کس اید، کسی بر گردد و بار دگر هم
نه دل باغ پر از گل باشدش، آری نباشد.
که عاشق گل بچیند، ببوید، دور ریزد
سراغ غنچه دیگر دراید، ببوید، دور ریزد.
نباشد باغ سرسبزی که حوریان پرواز گیرند، دمادم آدمیان جان بگیرند.
مگر آب گل آلود و سیاهی، که ماهیگیر از آن مردار گیرد.