دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

یک جرعه عشق بنوشم

یادش بخیر روزی که وبلاگی ساختم به اسم صهبای شعر و توش شعر می‌ذاشتم. چقدر خوب بود اون روزها.. فیسبوک بود و پست تو فیسبوک. اون موقع خبری از وایبر و تلگرام نبود.. اینجا هم فضایی هست تا راحت بخندم و گریه کنم. راحت بنویسم که خوشحالم از تولد دانیال و خیلی دلم یکم عشق می‌خواد از محبوب.. شانه اش برای تکیه کردن می خواهم . خدایا خوشحالم که این روزها همچنان تو هستی و تنهام نمیذاری ولی فکر نمی کنی بنده ت هم طعم عشق رو دوست داره بچشه. فکر نمی کنی منم گاه و بیگاه دلم عشق و جمله عاشقانه می خواد؟ اونم از کسی که عاشقانه دوستش دارم و دوستم داره. ای کاش یک ذره هم به فکر بخش عاشقانه دل من هم بودی تا الان نخوای به چشمهای گریانم نگاه کنی! چند دیگه بایدبه همین منوال و دوری و دوری بیشتر بگذره! 

خوشحالم که برای آغازی، پایانی هم هست ولی کاسه صبر من رو هی بزرگتر و انتظارت رو بیشتر می کنی و من تو تنهایی خودم بیشتر غرق میشم. 

Opinion: We're still a little lonely, but want to get to know each ...