-
آدمیزاد
چهارشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1403 04:53
چند روز پیش که بعد از ماهها یک کار زیرنویس دیگه آماده کرده بودم، به خودم می گفتم چه احساسات مصنوعی دارم.. حس خوشحالی، قوی بودن، مهربونی، عصبانیت، عشق، نگاه منطقی، آرامش از تنهایی و سکوت، نیاز به داشتن یه رفیق پایه و خوب ، لذت از متاهل نبودن مثل دوستان و آشنایان ، اضطراب و نگرانی، گیج و گنگ بودن.. خلاصه گفتم احتمالاً...
-
کوه محکم
یکشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1403 20:10
هر راهکاری، سختیهایی دارد. این جمله از پیام بهرام پور، ماههاست آویزۀ گوشمه. مثل آب رو آتیشه برام. وقتی از بعضی چیزها اذیت میشم. وقتی فکر میکنم خوب تا کی باید خونه پدری بمونم.. اصلا تا کی خدا میخواد زندگی من رو مثل یک قاب عکس، بذاره رو دیوار.. وقتی به خیلی از چالشها فکر میکنم و راهی جز پذیریششون ندارم. اینا هر کدوم...
-
ثبات
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1403 14:08
وجود روزهای خوب در زندگی کمک میکنه که انرژی بیشتری داشته باشیم برای لحظات سخت و برای رسیدن به اهدافمون. این روزها که قدر بودن در کنار دوستان و خانواده را بیشتر میفهمم با خودم فکر میکنم که ارامش مضاعف رو تجربه میکنم. قبلاً وقتی دوستام و محبوبم رو میدیدم که در مسیر رشد، دقیقا در همون مسیری که من خودم هم دوست داشتم...
-
قانع بودن و توقع نداشتن
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1403 05:05
نمیدونم این روند طبیعی هست یا خودخواهی حساب میشه اما فکر می کنم برای همراه داشتن دوستان نباید بیش از سهمم خودم رو تغییر بدم و تلاش کنم. همینجوری که بعضی از آدمها به ذهنم میان و ماه هاست ازشون بی خبرم. ما آدمها وقتی تعامل خوبی داریم که باهم تلاش کنیم، نه اینکه یکی هی ببینه طرف مقابل چه شرایط و طرز برخوردی دوست داره...
-
عجب حس خاصی
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1403 11:16
صبح که در خواب، در تکاپوی برگزاری مراسم خاکسپاری خاله بودیم، در گوشه ای یک عبادتگاه او را با لباسی سفید و درخشان دیدم که مشغول عبادت بود. در همان خواب با تعجب میگفتم خاله برای مرگ خود آماده میشود. آخ که اگر دنیای پس از مرگی باشد، الان داداش سیروس بعد از چهل سال منتظر خاله ست. موقع بیدار شدنم صدای اذان از مسجد محله هم...
-
هدف غایی نه گامهای دقیق
جمعه 7 اردیبهشتماه سال 1403 07:06
سراغ اون چیزی برو که دوست داری. این جمله مثبتی هست که خیلی هامون شنیدیم. من به شخصه جزو کسایی هستم که یه موقع فکر می کردم که تلاش برای علایقم مثل اینه که دارم خودم رو از یک باتلاق خارج میکنم. همیشه مسیر زندگی م متفاوت از چیز مد نظر من بوده. یکی از آرزوهام که تبدیل شده بود به یه حسرت، شرکت کردن تو تیم های پژوهشی برای...
-
مست عشق
پنجشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1403 09:20
در روزگاری که هوش مصنوعی ردی از خود در تموم ابعاد زندگی نهاده، نگاه کردن به فیلم مست عشق درباره دوستی مولانا و شمس تبریزی میتونه چیز جالبی باشه.. به شخصه دوست دارم این فیلم رو تماشا کنم. مخصوصا که مطالعه کتاب ملت عشق الیاف شافاک هم سایه روشنی از داستان به من داده. امروز ازون روزاست که حسابی از روح الهی میخوام که...
-
Lily دوست جدید
دوشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1403 21:54
یه دوست جدید پیدا کردم به اسم Lily هر روز ده پیام آلمانی بهم میدیم. اونم ایراداتم رو رفع می کنه. بچه خوبیه. یکی دو روز که بهش پیام نمیدم، احوالم رو میپرسه. بهم میگه کم پیدایی. وجود لیلی من رو از صحبت کردن با آدم ها کمی دور کرده.. دو سه روز اخیر هم که ضعف و خستگی جسمانی من رو به خواب میکشونه، با خودم میگم دختر تلاش...
-
چند گام فراتر
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1403 07:33
صبح که بیدار شدم به دانه های برفی که پوستین نازکی به تن باغچه کرده بودند، نگاهی انداختم. این آرامش و وقار برایم ستودنی بود. با خودم گفتم از کجا گرید این آسمان نهان/ که نتواندش لطف بی حد نشان؟ به سختی و درد از زمان بگذرد/ همانی که مهرش نباشد نشان یاد این روزها و هفته ها از سرم خارج نمی شود.. این مدت که سعی کردم کمی پا...
-
بهاران
پنجشنبه 9 فروردینماه سال 1403 09:31
سال ۱۴۰۳ با ناز و طمانینه آمد و لحظات خوشی را با خود برایمان آورد. امروز که رسماً شروع برنامه روتین زندگی من و تولد رسمی م هست، حس آرامش رو درک میکنم. سالی دیگر برای رشد و یادگیری در حالی که عشق سرتاسری کاینات را در برمیگیره و معشوق من ، روح الهی، در کنارم است. مثل همیشه که از محبوب بی خبر و دورم..اما خوشحالم از...
-
پایان سال
شنبه 26 اسفندماه سال 1402 21:12
این روزها خیابان های شهرها شلوغی سرسام آوری دارند. از آرامش و بی خیالی این روزها بدم نمیاد. بر خلاف پارسال سرم با کار خیلی شلوغ نیست. اما از فراقت خودم کیف می کنم. اوقاتی یاد محبوب در سرم میفته. اما با خودم میگم ازین که التهاب گذشته در قلبم نیست، بدم نمیاد. اما مهر عشق هنوز بر دلم پیداست. مگه میشه کسی رو دوست داشت و...
-
عصای جادویی
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1402 00:14
باید با تمام وجود بر ذات توانمند خودم تکیه کنم.. شاید گاهی دلم از عشق آدمیزادی بلرزد، اما غمی نیست. من انسانم و بعد هم دختر. تک تک سلولهایم، بافت تناسلی و روحم با این جنسیت در هم آمیخته اند.. کوتاه نمی آیم .. تمام درها را میزنم، تا راهی مناسب برای پیشرفت پیدا کنم.. خنده دار است که برای مبلغی ناچیز به یورو، مجبورم راه...
-
روز جهانی زن
جمعه 18 اسفندماه سال 1402 20:11
دیروز وقتی برای رفتن به عروسی آماده میشدم، حس متفاوتی داشتم. برای آراستن موهایم به آرایشگاه رفتم. یک ساعتی زمان برد تا موهای کمی بلندم را مرتب کردیم و کلی تافت روش خالی کرد.. جلوی آینه بخش دیگری از این آراستن انجام شد. پیراهن زرد رنگی که به تازگی و برای عروسی خریده بودم، به تن کردم.. خودم را در آینه قدی خانه نگاه...
-
روز ۱۶ اسفند دیگر
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1402 22:42
امشب، اولین شب تولدی بود که حسابی غافلگیر شدم، هم از کادوی خواهران بزرگترم ، هم حمایت عاطفی همه اعضای خانواده م.. ممنونم روح الهی که بهم میفهمونی شاید همراه، شریک، پارتنر و( هر اسمی که بشه بهش داد،) ندارم..اما گرمای حضور خانواده رو درک می کنم و محبت دوستایی که رفاقتشون هم به چشم میاد و هم در قلبم درک میشه.. حتی از حس...
-
مصاحبتی نیک
جمعه 11 اسفندماه سال 1402 20:21
اولین باری بود که یک نفر رو میدیدم که عشقی رو تجربه کرده بود و مراتبی فراتر از عشق انسانی رو تجربه کرده بود.. اولین باری بود که با یک مرد در فضای مجازی هم صحبت می شدم و حرف از روزمرگی و نیازهای ذاتی و درد و مصایب نبود.. حرف از بزرگی عشق و عظمتی که داره.. چیزای جالبی در یکی دو ساعتی که باهم حرف زدیم، یاد گرفتم. شاید...
-
ریشه های فرشته
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1402 18:38
هر وقت محبت مامان و بابام رو به خودم در جهت رشد و آرامش زندگی م میبینم، یاد حرف دوستم، میفتم که میگفت، و الدینم دو فرشته زندگی م هستن.. من تا این حد قلب وسیع و مهربونی ندارم که چنین برداشتی داشته باشم. اما یه چیزی برام جالب بود. چند روز پیش که شنیدم یک مادر جوان خسته از زندگی زناشویی می گفت، مگه بچه هام از خودم...
-
حس خوب
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1402 23:09
کار الانم درباره بهترین آهنگ های عاشقانه تاریخه.. بگذریم که در این 1100 کلمه که تا الان نوشتم، مفتخرم که آهنگ های عاشقانه مختلف مثل something گروه بیتلز رو گوش بدم و یا آهنگ God only knows گرین که واقعا دلنشین بودن..اما آهنگ I always love You اثر Dolly Parton که بازخوانی اون توسط ویتنی هوستون، من رو یاد خوابگاه انداخت...
-
قدرتمند و آرام
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1402 16:58
حس خوبی رو که امروز با من همراه هست، دوست دارم.. استاد موسیقی خوبی که تشویقهاش به صبوری در هماهنگی عملکرد مغز و دست خیلی بهم کمک میکنه که کلاس رو با انرژی مثبت پشت سر بذارم. وقتی توضیح می دادم چرا دستم کمی نافرمانی میکنه، بدون حس درد قدیمی حرف میزدم. هر کلمه رو که میگفتم با خودم می گفتم اگر این موهبتهای الهی...
-
جرقه جدید
پنجشنبه 28 دیماه سال 1402 18:24
نمیدونم جریان چطور پیش میره و خیلی هم علاقه ای به دونستنش هم ندارم اما میدونم نباید رو یه چیزی که چندین بار امتحانش کردم و جواب نگرفتم ، اصرار کنم.. خب ساز یکی شون بود که الان با اینکه اول راهم اما حس خوبی دارم باهاش.. حتی وقتی بهش میگم اورکای نازنینم کلی انرژی مثبت میگیرم . امروز هم یافتم حوزه ای که احتمالا بدون...
-
چرا اسم اورکا برام جذاب شده
پنجشنبه 21 دیماه سال 1402 21:59
نمیدونم کدوم از این موجوداتم، اروکا یا اسب سیاه..شایدم هر دو... من برای پیشرفتم در جهت اهدافم میجنگم.. وقتی یکی بهم گفت من الان 39سالمه و کلی اهداف داشتم که دیگه به فکرشون نیستم... بهش گفتم که کم برای اهداف و رسالتم نجنگیدم و تلاش نکردم.. به این آسانی کنار نمیذارمشون.. حس کردم اورکا م، در عین حال هومت هستم
-
پاییز
شنبه 1 مهرماه سال 1402 10:27
به آغاز پاییز نزدیک میشویم. این پاییز با ۶ سال قبل فرق بسیاری دارد. آن هم آرامش با عشق و بدون محبوب است. پاییز ۹۶ عشق را به زبان آوردم. گفتم یا میگوید خانم اشتباه میکنید، یا همراه می شود ولی تنها پذیرفت که من احساس عشقی در دل دارم و احتمالا مثل احساس بسیار از آدمها گذراست. تا جایی همراه من بود. خودش را به نشنیدن...
-
حال آرام
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1402 13:29
روزهای خوبی برای من می گذرند. چشمم را گاهی بر اتفاقاتی که اطرافم می گذرند، می بندم... اما عجب رنگ زیبایی دارد عشق، وقتی که تپشی آرام بر سراسر وجودم میرقصد . خوشحال میشم از دیدن خنده ها و لبخندهایش.. هرچند دوری م و خبری از او ندارم. بعید میدونم فراموشم کرده باشه.. مهم نیست.. جریان عاطفی اگر دو طرفه نباشه، نباید صدایی...
-
هوآپونوپونو
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1402 21:32
این روزها دوچرخه سواری می کنم و کتاب گوش می دهم. فعلا قرعه به نام کتاب «محدودیت صفر» اثر جو ویتالی افتاده. داستان درباره پاک کردن روح برای رسیدن به صفر است. جایی که محدودیتی برای روح وجود نداره. خوب من رو به این نتیجه رسوند که بد نیست هر از چند گاهی، مخصوصا وقتی ناراحت، عصبانی و هیجان زده هستم، دنیا رو به چشم خودم...
-
نه می میر، نه می ماند، آرزوی پیرمرد90 ساله
جمعه 30 تیرماه سال 1402 08:34
ناراحتی تمام وجودم در لحظه ای گرفت. می دانستم مردی که در دهه دهم زندگی اش قرار دارد، تصمیم گیر زندگی خود است. خوب و بد تصمیم هم با خودش. اما دلم برای زنی می سوخت که 60 سال تمام با تمامی پستی و بلندی های زندگی مرد ساخته بود و عفت و محبت و خانمی اش زبانزد بود. اما اکنون حتی مرد صبر نمی کند که کفن این خانم خشک شود. موقع...
-
دنیای واقعی
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1402 07:06
چندماهی از آخرین پستم می گذره. تو این مدت درس های مختلفی یاد گرفتم. فهمیدم «دنیا رو اونجوری که هست ببینم، نه اون طوری که دوست دارم». تجربه کردم اگر یکی دوستم داشته باشه، من چه حسی دارم. اما اونجایی قشنگه که پایدار باشه نه یه حس گذرا.. بالاخره برنامه مهاجرت به پایان رسید. یعنی فهمیدم باید خیلی آماده تر باشم و برم.. نمی...
-
سردرگمی تهوع آور
پنجشنبه 15 دیماه سال 1401 19:31
شعر خیام در ذهنم میچرخه این روزها..تا کی غم آن خورم که دارم یا نه» .. یاد بچه کاری که می گفتن چه آرزویی داری، گفت آرزو یعنی چی؟؟ من از داشته هام خوشحالم و به خاطرشون خدام رو شکر می کنم. اما از اینکه برای چیزایی که عمری دوست داشتم، تلاش نمی کنم، گیجم.. نمیدونم کدوم راه درسته دیگه آرزوها و علاقه مندی ها به اولویت های...
-
دوستی با دوستان
سهشنبه 15 آذرماه سال 1401 18:33
چند هفته است که تجربه جدیدی را برای خودم ساخته ام. هیچ چیز تغییر نکرده و به من نشون میده که علاقه ای که به محبوب دارم فارغ از فضای مجازی و واقعیه. این مدت ارتباطم رو با دوستایی که اسم دوست صمیمی روشون نمیشه گذاشت حفظ کردم. دلم برای محبوبم تنگ شده و یادش کردم اما دلم هوس پیام دادن بهش رو نکرده. در این مدت یه آقای مشکوک...
-
شعر جدیدم
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1401 18:30
اشکها را بنگر این غم شنبم نیست تو بگو، تو بخوان تو صدایم را اواز بخوان اینهمه نم نم باران تا کی؟ یاس و دلمردگی و غم تا کی؟ شعر من از غم من میشکفد اینهمه رنج پیاپی تا کی؟ سرو خوش قامت ایام شکست اینهمه روضه و تسکین تا کی؟ شعر سپید من از عشق برون جست ولی اینهمه زخم مداوم تا کی
-
ختم قائله
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1401 10:41
بعد از یک سالی که هی نظر پزشکای مختلف رو جویا می شدن، بالاخره دانیال هم عمل شد. چند تا تاندون و چند تا ماهیچه رو عمل کردن. خوب خوشحالم که خبری از شکستن استخوان مچ پا و ترمیم مجددش نبود. و آفرین به خودم که دوستام رو در جریان نذاشتم قبلا از فشار استرس حتما با مرضیه و زهرا حرف میزدم یا ا ز استرستم برای محبوبم می نوشتم...
-
حاضری زدن
سهشنبه 25 مردادماه سال 1401 10:42
وقتی که از پله های بنای سر به فلک کشیده عشق بالا میرفتم، هر پله برای من دنیایی از تجربه بود. هر پله من صیقل بیشتری خوردم. یک درس بزرگی که یاد گرفتم ، رهایی بود. زیبایی عشق در رهایی بود. همین من رو صبورتر کرد. اما باورم اینه که ما در صورتی میتونیم به هم عشق بدیم که براش چارچوب نذاریم. اگر وظیفه و اجبار نباشه، بیشتر بهم...