امروز واقعا دلگیر، بی حوصله و دلتنگ بودم. تنها بودن خیلی اذیت نکرده. گاهی به ایمیل زدن فکر کردم. اما گفتم اونم یه نفس راحت میکشه از دست پیام های من ..
اما بیشتر از هر چیز دلتنگ آنوشا بودم
.. شنیدن آهنگ زیر کمک کرد که گریه کنم و کمی سنگینی روی قلبم کمتر شده..
گرچه کم گفتی و بسیار شنیدی گرمای صدایت ز سرم هیچ نَمیرد آنجا که به من گفتی تو را دوست بدارم، بی واسطه در عمق وجودم، جز از این مهر ندارم خوشحال شدی چون من و تو دوست هم و یار بمانیم، افسوس که رفتی و من اکنون، ز تو چند عکس و صدا بیش ندارم هر دو به سفر، رشد و نمو فکر بکردیم رفتی ز دیار من و افسوس که جز غم، ز تو من هیچ ندارم جاوید شدی با سفرت، شادی و آرام آری، ز تو در دل خبری بیش ندارم آنوشا به معنای جاودان و نامیرا ست.. آنوشای ما هم به دیار باقی شتافت در پانزده سالگی و زندگی جاودان را شروع کرد. روحش شاد
چه ایرانیان ارزشمندی در کشور ایران و جهان وجود دارند که ما از آنها بی خبریم. چندی پیش که سنگ مزار خانم مریم میزراخانی رو دیدم، دلم گرفت. آدم این همه تلاش کنه و در سن کم فوت کنه.. خیلی دلم گرفت تا دیشب که داداشم از دوستش سوران نوروزی می گفت. دوست اکتیوش که کلی از نظر علمی و پژوهشی مورد تایید استادهای ایرانی و کانادایی بوده.. دیشب بهمون گفت سال قبل در اثر سرطان لیپوسارکوما فوت کرده.. علی اسم بیماری ش رو نمی شناخت. اما اسمش رو سرچ کردم دیدم که درباره ش اخباری وجود داشته.. دیشب کلی دلم گرفت. چرا چهره های علمی فعال اینقدر عمرشون کوتاهه ؟؟ فری هم همینطور بود.. خیلی ها رو ما نمیشناسیم
گاهی اتفاقات مختلف رخ میدن تا ما تعادل وجودی خودمون رو بیشتر و بیشتر کنیم. من این چند ماه تلاش کردم تعادل میان احساسات و منطقم رو درباره عشق برقرار کنم. وقتی ازش خداحافظی کردم، فکر نمی کردم لحظه ای دل رو به دریا بزنم بهش ایمیل تبریک بدم و خیلی رسمی، اما پیامی نگیرم. البته مهم نیست از نظر منطقی اما قلبم انگار بیشتر به خودش اومد. عقلم میگفت، دیدی، دیدی اون کلا کنار گذاشته مگه دیونه ست بعد از این همه سختی که با تو قلب ساده دل کشیده، برگرده سمتت. انگار پازل های منطق و عقل بهتر کنار هم چیده شدن تا قلبم بپذیره که دوستی خیلی وقته پذیرفته قلب من، با معیارهاش جور در نمیاد. دوستی هم مثل انسان های گذرای زندگی بوده.. درسته قبل و بعد از دوستی مردی تا الان تو قلبم نبوده. اما فکر می کردم روزی که مطمین شم که دوستی با دختری مچ شده یا پارتنرش شده من باید کنار بکشم. خوشحالم که با این اتفاق، پذیرفتم که اون موعد مقرر الانه. قلبم انگار از دور باطلی که خودش برای خودش ساخته خارج شده و از توهم محبوب و سیگنال های توییتر و کم و زیاد شدن عددها نجات پیدا کرد. حداقل قلبم همراستا با عقلم پیش میره و دیگه یک درصد هم احتمال بازسازی یه تعامل با دوستی رو نمیده.. اصلا احمقانه بود که دوستی با اون همه منطق سفت و سخت بخواد بیاد سمت قلب ساده من. مهم نیست که چی گذشت با آدمی که دیگه گذشت، مهم آینده ست و تکرار نکردن اشتباهات گذشته، حداقل میدونم اگر مردی اومد تو زندگی م با تعامل بیشتر عقل و قلب م پیش برم.. چقدر حس خوبیه این آرامش که به آدمهای گذرای زندگی پیوند نداره
این پیام، آخرین پیام سال 1403 است. در حالی که کمی دستم بهتر است و از دیدن موهای کوتاه خود لذت میبرم. امسال حتی چهارشنبه سوری هم بسیار پر هیجان و جالب بود. مدت ها بود اینگونه جیغ و داد نکرده بودم. شاید ۲۰ سال قبل چنین هیجانی را داشتم. گل سیکلمه ای که چندین ماه مراقبت کردم، گل داد و زیبایی دلنشین آن مرا به وجد میآورد. عجب لحظات پر فراز و نشیبی بر من گذشت و عشق به مادر بهترین چیزی بود که درک آن به من انرژی مضاعف می داد. آرامش بیشتر قلبم هم در نقاط مربوط به محبوب هم خیالم را کمی آسوده تر کرد. جریان محبت دوستم رو این ماه ها بهتر حس کردم و تلاش کردم با پیام هایم مزاحم او نباشم. نکات جالبی در رفاقت با دوستان قدیمی یافتم و اعتماد بیشتر به توانایی هایم، به من آرامش بیشتری میده.
امیدوارم سال ۱۴۰۴، شرایط بهتری را در کشور داشته باشیم و سال خوبی برای همه باشد