دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

دلنوشته بهارانه من

پنجره غبارآلود سرد 
گویی گریسته بود
نگاه گرم من در تن سردش خشک شد
فریادها در دریای سکوت جان دادند
آسمان لباس ابر تن کرده بود
خاک به تکاپو آمده بود و 
گلها در طراوت روزها میرقصیدند
و همه منتظر آمدنش بودند 

و این یعنی بهار دیگر


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد