یادم نیست پست آخر رو کی گذاشتم اما
میدونم درباره کسی که خیلی دوستش دارم نوشتم
آره تجربه دوست داشتنش برام جالبه اولین و آخرین تجربه
واقعا دوستش دارم و هیچ قراردادی در میان نیست
دیشب بعد از چندین ماه با هم حرف زدیم...
از درس و کار و کانون و خاطرات هر کدوم تو کانون
و پاسخگویی سوالی بودم
که آدم ها با چه ایده ای کسی رو آدم خوبی می دونن و کسی رو آدم بد
نمیتونستم بهش بگم که من از هفته دومی که دیدمش حس خیلی خوبی بهش داشتم و
فعال بودن و مثبت بودنش و خیلی نکاتی که تو دوستی باهاش یاد گرفتم و حتی سرد بودنش
من رو جذب خودش کرد
از ویژگی آدمی که دوست دارم گفتم..
یادم اومد همه آدم های برجسته ذهنم از خانواده و دوست گرفته تا همکار.. فعال بودنشون من رو مجذوب کردن
صداقت و راستگویی شون و وقتی که برام گذاشتن و اهمیتی که برام قایل شدن
گفتم ادم محدود و دگمی نیستم من با هم اتاقی و همکلاسی هایی دوست بودم که خیلی راحت تر از من به قضیه نگاه می کردن و من خیلی دوستشون دارم..
گفتم که سیاست داشتن و زیرک بودن آدم ها تو کار برام جدا از خصلت ریاکار ادم ها ست
و
حسین جانم خیلی دوست ت دارم
و یادت باشه این ها هیچ قرارداد و قاعده و عادت نیست..
این افکار و احساسات ناشی از قلب تپنده من هست که تو رو دوست داره
و با تمام قدرت مینویسم تا اتفاق بیفتد