دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

شعر خودم در سوگ نوگلی پرپر شده

گرچه کم گفتی و بسیار شنیدی گرمای صدایت ز سرم هیچ نَمیرد آنجا که به من گفتی تو را دوست بدارم، بی واسطه در عمق وجودم، جز از این مهر ندارم خوشحال شدی چون من و تو دوست هم و یار بمانیم، افسوس که رفتی و من اکنون، ز تو چند عکس و صدا بیش ندارم هر دو به سفر، رشد و نمو فکر بکردیم رفتی ز دیار من و افسوس که جز غم، ز تو من هیچ ندارم جاوید شدی با سفرت، شادی و آرام آری، ز تو در دل خبری بیش ندارم آنوشا به معنای جاودان و نامیرا ست.. آنوشای ما هم به دیار باقی شتافت در پانزده سالگی و زندگی جاودان را شروع کرد. روحش شاد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد