ورود به قرن جدید با آرامش و خوشحالی همراه بود. بودن در جمع خانواده برام یه حس و حال جدیدی داشت.
دوست داشتم محبوب هم در این آرامش باشه. میدونستم با دوستاش هست. اما تو دلم میگفتم خدایا سال خوبی برای هر دومون باشه
خوب مثل هر سال فال حافظ هم گرفتم و امسال داستان های تازه در راه هست.
امیدوارم سال سلامتی، موفقیت و شادی برای همه باشه
این روزها جزو بهترین روزهام هست. کار کردن و یادگرفتن درباره موضوعات مختلف حس خیلی خوبی بهم می دهد. اما این حال خوب گاهی من رو از دست خود ناراحت می کنه. چرا نمی رسه اون روزی که دیدن محبوب هم برام میسر بشه؟!.
حتی از دور دیدنش هم بهم کلی حس خوب میده!
خدا حواسش به این جریان است. مدام میگه فعلاً زوده
الان وقتش نیست شیما.. کرونا هم که امان نمیده
ای کاش می توانستم خون رگانم را من قطره قطره بگریم تا باورم کند خداااا!
ولی آشنایی با همکار جدید و شنیدن بعضی حرفهاش بهم یادآوری کرد که دوستی جان
همچنان در صدرست. این آشنایی و همکاری من رو خوشحال کرد، به خاطر دوست داشتن دوستی جان
خدایا مراقب محبوبم باش
بالاخره پروژه ام تمام شد. از سال اول لیسانس هر وقت بهش فکر می کردم، میترسیدم. باورم نمی شه تمام شد .
با خدای خودم که درد دل می کنم می گم خدایا کمک کن بتونم به کودکان معلول کمک کنم. بتونم فردی باشم که در موفق شدن کودکانی که ناتوانی دارن، موثر باشم.. در یافتن عزت نفسی که اونها رو در یافتن استعدادهاشون کمک می کنه، کمک کنم.
خدایا کمک کن تا رشد کنم. تا روح بزرگ و مهربونی داشته باشم و عشقی که به محبوبم هم دارم، پر رنگ تر کنم. خودت می دونی چقدر دوستش دارم. می دونی که من به این عشق متعهدم و رسالتم هم با تمام قوا دنبال می کنم تا بهش برسم :).
امروز اولین مکاتبه رو انجام دادم تا مرحله بعدی رو پیش بگیرم :) .. خدایا من رو در مسیری قرار بده تا به رسالتم نزدیک شم :)
دوستم مرضیه رو از سال 93 که همکلاسی شدیم میشناسم! شاگرد اول کلاس بود و حسابی درس می خوند.
خیلی باهاش در ارتباط نبودم و نمیشناختمش اما ترم چهار که دفاع کردم برای کمک و راهنمایی تو اس پی اس اس
تو اشتراک گذاری تجربه های پایان نامه و دفاع بیشتر باهاش هم صحبت شدم و تو تصادف دانیال انرژی مثبت و مهربونیش
بهم بیشترین انرژی و روحیه رو داد.
تو تجربه احساسی و عشق و رشدی که داشتم هم لحظه به لحظه ، هرچند دورادور کنارم بود. مرضیه و من همدیگر رو عاشقانه دوست داریم ولی اون خیلی جلوتر از من هست. امروز گفتم خوش به حال کسی که همسرش میشه و چه لذتی می بره در عشق اون که غرق میشه
گاهی به خودش هم می گم، ای کاش ای کاش دوستی هم یک صدم تو محبتش رو ابراز می کرد.. ای کاش سهم من حداقل تو بخشی از زندگی عاشقانه م ، تنهایی نباشه.. یعنی آینده چی برای من و دوستی رقم زده؟!! گاهی می گم ممکن این فاصله کمتر شه و تکلیفمون معلوم شه؟
خدا که این همه بهم محبت کرده میزاره من طعم زندگی با عشق رو مثل مثلا زهرا ع. بچشم؟؟ یا راه زندگی من مثل زندگی پوری، تنهایی ظاهری و همراهی با عشق است. تصوری از روح معشوق یا محبوب؟؟
دلم یه حال خوب می خواد تو عشق! که با اطمینان کامل بدونم تنها نیستم.. که دوستی مثل بابا لنگ درازِ جودی آبوت، برای من نباشه
در واپسین روزهای تابستان یا بهتر بگم در واپسین روزهای پروژه من..
این روزها انرژی م رو برای گام برداشتن تا آخرین نقطه نگه می دارم تا
بتونم پرچم فتح قله رو نصب کنم و بگم بعد از 9 ماه تلاش پیاپی موفق شدم
من خواسته هایم را به اقیانوس کائنات و امکانات می سپارم تا قدم به قدم پیش روم و موفق شوم