شش سال از پایان دبیرستان می گذرد
و این هفته هفت تن از دوستانم را دیدم و چقدر خوب بود
واقعا لذت بردم حال که نمی توان دوستان دانشگاهی را ملاقات کنم حدقل این دوستان را ببینم
چند روی یا بیش از یک هفته است که پریشانم
چند سالی می گذشت از شبهایی که موقع خوابیدن عزا می گرفتم
اما این چند شب که به تنهایی خود و تنها ماندنم در اینده و اهدافم فکر می کنم
خوابهای پریشان و خون آشامی گریبان گیرم است
خوش بحال بابا و مامان که با هم هستند و خوب زندگی می کنند
خوش به حال آنهایی که یک نفر نیستند چه با همسر چه با دوست صمیمی البته سالم
خداوند را دعایی خواندم نه برای مادیات برای آرامش روحم
خدایا خودت کمک کن مرا
روزهای تابستان رو به پاییز است
بر خلاف سال قبل تلاش میانه رویی داشتم
ولی برنامه ام اجرا شدنی ست
دعاهایم برآورده شده است
فقط فراق دوست صمیمیم زهره زندگی را
تلخ کرده لحظاتی از روزها
اما خوشحالم برای هر آنچه دارم
I want to decrease my serious behavior
some times i am sad from my behavior
i could and
now i can
گاهی در غم و غصه ی خود
فرو می روم..................
آنقدر که به درگاه مرگ میرسم
وقتی در مرگ باز می شود
میبینم فرشته امیدواری و خوشحالی ست
خدایا شکرت که زهره آسمان قلبم را دیدم و دنیا روشن شد بر دیدگانم