-
ریشه های فرشته
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1402 18:38
هر وقت محبت مامان و بابام رو به خودم در جهت رشد و آرامش زندگی م میبینم، یاد حرف دوستم، میفتم که میگفت، و الدینم دو فرشته زندگی م هستن.. من تا این حد قلب وسیع و مهربونی ندارم که چنین برداشتی داشته باشم. اما یه چیزی برام جالب بود. چند روز پیش که شنیدم یک مادر جوان خسته از زندگی زناشویی می گفت، مگه بچه هام از خودم...
-
حس خوب
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1402 23:09
کار الانم درباره بهترین آهنگ های عاشقانه تاریخه.. بگذریم که در این 1100 کلمه که تا الان نوشتم، مفتخرم که آهنگ های عاشقانه مختلف مثل something گروه بیتلز رو گوش بدم و یا آهنگ God only knows گرین که واقعا دلنشین بودن..اما آهنگ I always love You اثر Dolly Parton که بازخوانی اون توسط ویتنی هوستون، من رو یاد خوابگاه انداخت...
-
قدرتمند و آرام
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1402 16:58
حس خوبی رو که امروز با من همراه هست، دوست دارم.. استاد موسیقی خوبی که تشویقهاش به صبوری در هماهنگی عملکرد مغز و دست خیلی بهم کمک میکنه که کلاس رو با انرژی مثبت پشت سر بذارم. وقتی توضیح می دادم چرا دستم کمی نافرمانی میکنه، بدون حس درد قدیمی حرف میزدم. هر کلمه رو که میگفتم با خودم می گفتم اگر این موهبتهای الهی...
-
جرقه جدید
پنجشنبه 28 دیماه سال 1402 18:24
نمیدونم جریان چطور پیش میره و خیلی هم علاقه ای به دونستنش هم ندارم اما میدونم نباید رو یه چیزی که چندین بار امتحانش کردم و جواب نگرفتم ، اصرار کنم.. خب ساز یکی شون بود که الان با اینکه اول راهم اما حس خوبی دارم باهاش.. حتی وقتی بهش میگم اورکای نازنینم کلی انرژی مثبت میگیرم . امروز هم یافتم حوزه ای که احتمالا بدون...
-
چرا اسم اورکا برام جذاب شده
پنجشنبه 21 دیماه سال 1402 21:59
نمیدونم کدوم از این موجوداتم، اروکا یا اسب سیاه..شایدم هر دو... من برای پیشرفتم در جهت اهدافم میجنگم.. وقتی یکی بهم گفت من الان 39سالمه و کلی اهداف داشتم که دیگه به فکرشون نیستم... بهش گفتم که کم برای اهداف و رسالتم نجنگیدم و تلاش نکردم.. به این آسانی کنار نمیذارمشون.. حس کردم اورکا م، در عین حال هومت هستم
-
پاییز
شنبه 1 مهرماه سال 1402 10:27
به آغاز پاییز نزدیک میشویم. این پاییز با ۶ سال قبل فرق بسیاری دارد. آن هم آرامش با عشق و بدون محبوب است. پاییز ۹۶ عشق را به زبان آوردم. گفتم یا میگوید خانم اشتباه میکنید، یا همراه می شود ولی تنها پذیرفت که من احساس عشقی در دل دارم و احتمالا مثل احساس بسیار از آدمها گذراست. تا جایی همراه من بود. خودش را به نشنیدن...
-
حال آرام
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1402 13:29
روزهای خوبی برای من می گذرند. چشمم را گاهی بر اتفاقاتی که اطرافم می گذرند، می بندم... اما عجب رنگ زیبایی دارد عشق، وقتی که تپشی آرام بر سراسر وجودم میرقصد . خوشحال میشم از دیدن خنده ها و لبخندهایش.. هرچند دوری م و خبری از او ندارم. بعید میدونم فراموشم کرده باشه.. مهم نیست.. جریان عاطفی اگر دو طرفه نباشه، نباید صدایی...
-
هوآپونوپونو
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1402 21:32
این روزها دوچرخه سواری می کنم و کتاب گوش می دهم. فعلا قرعه به نام کتاب «محدودیت صفر» اثر جو ویتالی افتاده. داستان درباره پاک کردن روح برای رسیدن به صفر است. جایی که محدودیتی برای روح وجود نداره. خوب من رو به این نتیجه رسوند که بد نیست هر از چند گاهی، مخصوصا وقتی ناراحت، عصبانی و هیجان زده هستم، دنیا رو به چشم خودم...
-
نه می میر، نه می ماند، آرزوی پیرمرد90 ساله
جمعه 30 تیرماه سال 1402 08:34
ناراحتی تمام وجودم در لحظه ای گرفت. می دانستم مردی که در دهه دهم زندگی اش قرار دارد، تصمیم گیر زندگی خود است. خوب و بد تصمیم هم با خودش. اما دلم برای زنی می سوخت که 60 سال تمام با تمامی پستی و بلندی های زندگی مرد ساخته بود و عفت و محبت و خانمی اش زبانزد بود. اما اکنون حتی مرد صبر نمی کند که کفن این خانم خشک شود. موقع...
-
دنیای واقعی
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1402 07:06
چندماهی از آخرین پستم می گذره. تو این مدت درس های مختلفی یاد گرفتم. فهمیدم «دنیا رو اونجوری که هست ببینم، نه اون طوری که دوست دارم». تجربه کردم اگر یکی دوستم داشته باشه، من چه حسی دارم. اما اونجایی قشنگه که پایدار باشه نه یه حس گذرا.. بالاخره برنامه مهاجرت به پایان رسید. یعنی فهمیدم باید خیلی آماده تر باشم و برم.. نمی...
-
سردرگمی تهوع آور
پنجشنبه 15 دیماه سال 1401 19:31
شعر خیام در ذهنم میچرخه این روزها..تا کی غم آن خورم که دارم یا نه» .. یاد بچه کاری که می گفتن چه آرزویی داری، گفت آرزو یعنی چی؟؟ من از داشته هام خوشحالم و به خاطرشون خدام رو شکر می کنم. اما از اینکه برای چیزایی که عمری دوست داشتم، تلاش نمی کنم، گیجم.. نمیدونم کدوم راه درسته دیگه آرزوها و علاقه مندی ها به اولویت های...
-
دوستی با دوستان
سهشنبه 15 آذرماه سال 1401 18:33
چند هفته است که تجربه جدیدی را برای خودم ساخته ام. هیچ چیز تغییر نکرده و به من نشون میده که علاقه ای که به محبوب دارم فارغ از فضای مجازی و واقعیه. این مدت ارتباطم رو با دوستایی که اسم دوست صمیمی روشون نمیشه گذاشت حفظ کردم. دلم برای محبوبم تنگ شده و یادش کردم اما دلم هوس پیام دادن بهش رو نکرده. در این مدت یه آقای مشکوک...
-
شعر جدیدم
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1401 18:30
اشکها را بنگر این غم شنبم نیست تو بگو، تو بخوان تو صدایم را اواز بخوان اینهمه نم نم باران تا کی؟ یاس و دلمردگی و غم تا کی؟ شعر من از غم من میشکفد اینهمه رنج پیاپی تا کی؟ سرو خوش قامت ایام شکست اینهمه روضه و تسکین تا کی؟ شعر سپید من از عشق برون جست ولی اینهمه زخم مداوم تا کی
-
ختم قائله
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1401 10:41
بعد از یک سالی که هی نظر پزشکای مختلف رو جویا می شدن، بالاخره دانیال هم عمل شد. چند تا تاندون و چند تا ماهیچه رو عمل کردن. خوب خوشحالم که خبری از شکستن استخوان مچ پا و ترمیم مجددش نبود. و آفرین به خودم که دوستام رو در جریان نذاشتم قبلا از فشار استرس حتما با مرضیه و زهرا حرف میزدم یا ا ز استرستم برای محبوبم می نوشتم...
-
حاضری زدن
سهشنبه 25 مردادماه سال 1401 10:42
وقتی که از پله های بنای سر به فلک کشیده عشق بالا میرفتم، هر پله برای من دنیایی از تجربه بود. هر پله من صیقل بیشتری خوردم. یک درس بزرگی که یاد گرفتم ، رهایی بود. زیبایی عشق در رهایی بود. همین من رو صبورتر کرد. اما باورم اینه که ما در صورتی میتونیم به هم عشق بدیم که براش چارچوب نذاریم. اگر وظیفه و اجبار نباشه، بیشتر بهم...
-
حیاتی دوباره
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1401 10:23
دستها در دور دست پنهان قلب هامان صد گره خورده است یک قدم از جهل دور می مانیم صد قدم بر مهرمان افزون می آید عکس خاک آلوده اش در گوشه ای خواب است دیگر اکنون هیچ صدایی در سرم از او نمی آید مرگ تدریجی ست این دنیای دور از دست یا که تصویر جدید آرزو بر قاب دیوار است؟ می نویسم در تمام نامه هایم دوستت دارم از سکوتش خوب...
-
فسخ عزیمت جاودانه
یکشنبه 9 مردادماه سال 1401 06:59
این شبها، مثل سالهای نوجوانی، شعرهای شاملو و صداش آرومم میکنه. خوب من هر کدوم از شعرهای شاملو رو بیش از صد بار تو این بیست سال گوش دادم و با بزرگتر شدنم، درک متفاوتی از هر محتوایی مربوط به بابا احمد داشتم. دیشب کلیپی رو دیدم که آیدا میگه احمد بهترین مرد دنیاست. ذوقشون رو کردم. از طرفی من متاهل نیستم ، دوست پسر هم...
-
حاشیه بخت من
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1401 18:03
این روزها آروم ترم. از جهل بیزارم و حتی یک قدم فاصله گرفتن ازش باعث آرامش من میشه. یکم رک باهاش حرف زدم. اما آرومم. اونم حتما اهمیت نداده. خیلی دوست داشتم با یک پسر آشنا می شدم و با هم برای مهاجرت به کانادا اقدام می کردیم. خوب با محبوب آشنا شدم اما اون کلی ازم جلو بود. وقتی هم دید من معلوم نیست کی بیام، سریع رسمی شد و...
-
ساختن آینده
سهشنبه 10 خردادماه سال 1401 11:39
چندین ماه است که هر اتفاقی می افته که مطابق میل م نیست، خیالم راحته که راه رسیدن من به هدفم اون اتفاق نبوده. عشق خدا در دلم که نه، در وجودم خانه کرده. وقتی یک گزینه هم رد شد و فهمیدم مسیر موفقیت من تحصیل نیست. با آرامش سراغ راه دیگه رفتم. این در حالی بود که تو دلم می گفتم چطور به محبوبم بگم من قلبا قبولش دارم اما گاهی...
-
جریان زندگی
دوشنبه 2 خردادماه سال 1401 21:30
سلام به همگی امیدوارم که لحظات خوبی پشت سر گذاشته و پیش رو داشته باشید. منم خوب خوبم. دیگه دوره امیکرون گذشت و حال بهتری دارم یک مقدار فکرم پیش محبوبم بود. به این فکر می کردم که چرا باید این اتفاق ها رخ بده ای کاش به جای سکوت، از همون اول می گفت ما برنامه مون جور نمیشه و بهتره دو تا دوست خیلی ساده باقی بمونیم اما با...
-
تجربه خوب
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1401 17:01
سلام خوانندگان عزیز این روزها که سفر به سلامتی به پایان رسیده، حس بهتری دارم. حس خوبی دارم که با وجود اتمام تعاملم با آدم ها، متوجهم که هنوز براشون ارزشمند هستم. از طرفی آرامشی که تنهایی و عشق بهم میده، ستودنی هست. خیلی دلم می خواد بدونم دوستی جان که به هر حال به قول خودش من دوست خوبش بودم و تا 5 سال یعنی تا 6 ماه قبل...
-
نیمی از فروردین رفت
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1401 21:07
سلام سلام روزهای خوب و پر چالشی را تجربه می کنم حس خوبی با من هست یاد محبوب در قلبم گاهی بیدار می شد اما خوب وقتی منطق بهم میگه نه! منم آرام کنارش میذارم و گذروندن ورکشاپ شیما و نیلی معرکه است. وجود دوست خوبی مثل مرضیه، مدیر فهمیده و منعطفی مثل سپندار عشق مثل خدای مهربونم خانواده عزیزی که دارم همه باعث آرامش الان من...
-
عید 1401 مبارک
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1401 06:25
سلام به همه دوستانی که پست های من رو می خونن سال 1401 رو به همگی تبریک می گم امیدوارم سالی که در پیش رو دارید پر از اتفاقات عالی و ناب باشه اما من سال جدید رو با امیدواری به موفقیتم شروع کردم. یعنی یه شمع دارم روشن می کنم که ممکن مسیر رو برای من روشن کنه. امسال رو برخلاف چهار عید گذشته با عشق به منبع فراوانی شروع...
-
راه را می سازم
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1400 09:09
این روزها مثل یک مجموعه شمع هستم که یکی یکی دارن خاموش میشن ولی از طرفی ذهن تلاش گرم کوتاه نمیاد دیشب به دوستم علیرضا که این دوازده سال راهنمایی م می کنه پیام دادم باز هم راهکار پژوهشی بهم داد تا خودم تنهایی پژوهشگر شم بهم گفت اگر بخوایی برسی بهش، میرسی.. گفتم آره باید راه رو بسازم. شاید راه های قبلی جواب گو نباشن...
-
آرامشی دیگر از رنگ فراوانی
جمعه 20 اسفندماه سال 1400 11:15
شاید باورتون نشه.. شاید هم اگر این مدت پست های من رو خونده باشید، باورتون بشه که دیشب هم ایمیل ریجکتیم از دانشگاه کانادایی اومد، گیج شدم اما ناراحت نشدم چون می دونم من شیمای دو سال قبل نیستم و اگر مسیر رو بخوام از اول تکرار کنم، دیگه دردسرهای قبل رو ندارم تازه من تلاطم های عاشقی رو هم ندارم و استرس و نگرانی الکی نیست...
-
عشق منبع فراوانی
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1400 12:13
این ماه های آرام که بی دغدغه عاطفی فکر می کنم به دست آورد تجربه موفق به اینکه محبوبم هم مانند تمام کائنات منبعی از منبع اصلی فراوانی یعنی خداست خوب دوستش دارم و هیچی از عشق من کم نشده اما پذیرفتم که رسیدنی در کار نیست پذیرفتم که با عقل و منطق نمیشه جریان عاشقانه رو ادامه داد. من دوست دارم دست و پا گیر محبوبم نباشم و...
-
سلام 33 سالگی
شنبه 14 اسفندماه سال 1400 21:16
فردا شب وارد 33 سالگی می شم. برخلاف چند سال گذشته دلم به هیچ عشقی زنجیر نیست. دلم هم نمی گیره که ای بابا باز حتی به خودش زحمت نداد یک تبریک بگه. آزاد و رها م از غم و تلاطم عشق. دیگه هم تو آرزوهام بهتر شدن ارتباطم با دوستی جان نیست. چون مطمئنم که تعامل بی سر و ته و یک طرفه ای هست که بهتر شدنش در کار نیست. یادش بخیر...
-
پایان نزدیک است
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1400 09:46
سلام به تمام کسایی که به وبلاگ من سر می زنن امروز روز خیلی خوبی رو شروع کردم و پر از انرژی مثبت هستم. احساس خوبی دارم که فرصت جدید پیدا می کنم. اما اگر بخوام یک سیکل رو از اول شروع کنم اون شیمای دو سال پیش نیستم. بالاخص که دغدغه های عاطفی هم ندارم. یه موقع عاشق کانادا بودم چون دوستم فاطمه بود. که فوت کرد. بعدا گفتم...
-
مثبت
شنبه 16 بهمنماه سال 1400 22:49
از لحظه های عالی روزهام لذت میبرم. همین که میبینم مدیرم کارهای مهم رو بهم می سپاره، خوشحال میشم . همین که تایم دارم برای علایق م وقت بذارم حس خوبی می گیرم. اما خیلی خیلی بهترش، وقتی انرژی مثبت کاینات بهم میرسه. مثل چند دقیقه پیش. تلاش می کنم و کوتاه نمیام. فرصتهای موجود رو استفاده می کنم. باور دارم به هدفم میرسم. به...
-
برف دیگر
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1400 13:14
بعد از یک روز پر از درد که تنها کاری که ازم بر می اومد، صبر کردن بود؛ بالاخره امروز حال بهتری به دست آوردم. این روزها خودم هم تلاش می کنم تا اگر مصاحبه داشته باشم، حاضر باشم. هرچند ورکشاپ شیما و نیلی رو شرکت کردم. ای کاش از آلبرتا جواب خوبی بگیرم امروز ده سانت برف دیشب رو که پارو می کردیم به این موضوع فکر کردم که چه...