تیک تیک ساعتی ست
ریزش آبشارهای طولانی
چهچه ی پرنده در طلوع و غروب خورشیدش
سردی زمستان در تنه درختی ست به امید فردایش
خانه ی شاهینی که با دستان دیگری به قعر دره ها سقوط می کند
زندگی را دو روز است
"اما سرنوشت من را بتی رقم زد که دیگرانش مپرستند"
و روزی به خط پایان میرسد و آن نوار را می برد