دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

پادشاه فصل ها پاییز

حال و هوای روزهایی که می گذره رو می تونم تو یه شعر بگنجونم


بوی باران..

عطر رویای قدیمی

باد سرد و 

یاد یاران صمیمی.

عشق برف و

پاکی سرد زمستان

مهر تو، 

 در اوج تابستان سوزان.

باز باران، باز باران

شبنم خندان گلها

آسمان پر مهر و ابری

مهربانی های باران.

گل چون لبخند زمین و

شادیت همچون بهاران


بالاخره واژه ها قدم زنان دارن بر می گردن و من مات و مبهوت نیستم.

واژه ها و پیام های حسین هرچندکوتاه بهم انرژی میده.

من  خیلی دوست دارم که باهام حرف بزنی دوستی جان (حسین جان) اما 

من خجالتی هستم و دوست ندارم  رقصی به ریتم ساز من داشته باشی 

دوستی جان.... دوستت دارم 

تغییر وحشتناک نیست

دوست دارم این روزها رو

به قول اکرم این یک فرصت خوبه برای اینکه برای هدفم تلاش کنم

راست می‌گفت زهرا عادلی باید تغیییر رو بپذیرم

از برنامه خودم خوشحالم

و  یادم هست حرف حسین

که گفت  I think consistency is better

 برای رسیدن به اهدافم ریل جدیدی را انتخاب می;کنم و

سختی ها و بدی های راه رو با دیدن لحظات خوبش تحمل می کنم

خوشحال م حمایت عاطفی دوستانم و خانواده م رو دارم

خوشحالم به خاطر بودن خونه پدری

خوشحالم به خاطر بودن دوست خوب و عزیزم



واژه های مقهور

چه زود می گذره 

چه زود همه چیز عوض میشه

هیچ چیز برام قابل پیش بینی نیست

آخرین بار که توجه کردم برای تولد حسین بود

چه فکرها در سر داشتم و با سکوت دو روزه ش من هم

آتش احساساتم رو به خاموشی گذاشت

و اکنون که جهت در حال تغییر هست و باید مراقب باشم ریل درست انتخاب بشه...

واقعا چی در انتظار من و زندگی م هست

واژه ها باهام قهر هستن

هیچی درست سر جاش نمیاد

خدایا نجاتم بده ازین لحظه ها

یک سال هست که ندیده ام تو را

از آخرین باری که دیدمت یک سال گذشت

اول مهر سال قبل بود که گفتی هستید کتابخونه که ببینتون؟ و من گفتم هستم

اما خدمات فنی هستم.. و پیام دادی می خواستم ازت خدا حافظی کنم.. چه روز عجیب و بهت آوری بود 

دلم برات خیلی تنگ شده دوستی عزیزم.

خوش باشی دوست خوب من ...