دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

پایان سال

این روزها خیابان های شهرها شلوغی سرسام آوری دارند. از آرامش و بی خیالی این روزها بدم نمیاد. بر خلاف پارسال سرم با کار خیلی شلوغ نیست. اما از فراقت خودم کیف می کنم. اوقاتی یاد محبوب در سرم میفته. اما با خودم میگم ازین که التهاب گذشته در قلبم نیست، بدم نمیاد. اما مهر عشق هنوز بر دلم پیداست. مگه میشه کسی رو دوست داشت و فراموشش کرد.

آن عشق که از یاد جوانی می‌رفت

هوسی کوته و ناپخته به دنیا می‌داد 

عشق را از سر پیری نتوان کرد برون

که جهان را به زمان غم این عشق تمنا می کرد

سرزمین کهن از عشق بتی زیبا ساخت

عشوه عشرت و کوته نظری بر باد رفت

هرگز از چرخش این عقربه ها، عشق نمرد

که جهان را به تمنای وصالش همه را از یاد برد

دلنوشته من در پایان سال ۱۴۰۲

قبلا دوست داشتم کلیپ زیر «شعر مولانا و دکلمه احمد شاملو » رو به محبوب میدادم، اما خوب همچنان میسر نیست و اگر هم راه ارتباط دوسویه باهاش داشتم، دیگه حسش رو نداشتم. مثل چند سال قبل که وقتی حضورش رو چند روزی درک نکردم، نگران سلامتش شدم و خواستم که یکی باهاش مکاتبه کنه..ولی الان با این که هفته ای نبودش و از انرژی مثبت ش اطمینان نداشتم، اما گفتم به زندگی ت ادامه بده .. هر چی هست در قلبه و نمود بیرونی نداره



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد