دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

چند گام فراتر

صبح که بیدار شدم به دانه های برفی که پوستین نازکی به تن باغچه کرده بودند، نگاهی انداختم. این آرامش و وقار برایم ستودنی بود. با خودم گفتم

از کجا گرید این آسمان نهان/ که نتواندش لطف بی حد نشان؟

به سختی و درد از زمان بگذرد/ همانی که مهرش نباشد نشان

یاد این روزها و هفته ها از سرم خارج نمی شود.. این مدت که سعی کردم کمی پا از چارچوب های اخلاقی خود فراتر بگذارم و بی توجه به آنچه در قلب من پاکی معنا می‌دهد، دست به کارهای نه چندان غریب در جامعه بزنم. اما چند روزی که درباره آن فکر کردم و از روح الهی که وجود مقدس مرا احاطه کرده انرژی مثبت قابل توجه خواستم تا مرا هدایت کند به سمت آنچه اخلاقی، جسمانی و روحانی درست است. خوب نتیجه آن همه سبک و سنگین کردن آرامش  اکنون قلبم است. بابت آن خوشحالم و روح الهی را سپاس می گویم.. خوشحالم که تنهایم نمی‌گذارد 

بهاران

سال ۱۴۰۳ با ناز و طمانینه آمد و لحظات خوشی را با خود برایمان آورد. امروز که رسماً شروع برنامه روتین زندگی من و تولد رسمی م هست، حس آرامش رو درک می‌کنم. سالی دیگر برای رشد و یادگیری در حالی که عشق سرتاسری کاینات را در برمی‌گیره‌ و معشوق من ، روح الهی، در کنارم است. مثل همیشه که از محبوب بی خبر و دورم‌..اما خوشحالم از خانواده، دوستان و آرامشی که در کنار فراز و نشیب ها، همراهم است.. 

آهنگ زیر رو دیشب گوش می دادم، به سرم زد به تلگرام پوسیده محبوب بفرستم اما یادم افتاد جریان عشق من برای فردی که پای گریز داشته از این جریان، بیشتر هولناکه.. مخصوصا اگر محبوب عشق دختری را کنار عشق به علم و کار خود داشته باشد.. خلاصه اینکه میذارمش اینجا.. شاید خوانندگان از دیدن و شنیدنش کیف کنن