دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

ساختن آینده

چندین ماه است که هر اتفاقی می افته که مطابق میل م نیست، خیالم راحته که راه رسیدن من به هدفم اون اتفاق نبوده. عشق خدا در دلم که نه، در وجودم خانه کرده. وقتی یک گزینه هم رد شد و فهمیدم مسیر موفقیت من تحصیل نیست. با آرامش سراغ راه دیگه رفتم. این در حالی بود که تو دلم می گفتم چطور به محبوبم بگم من قلبا قبولش دارم اما گاهی فکرهایی به ذهنم میرسه که من رو از توهمات بازداره. خوب بهش گفتم. من باید تنهایی به جواب سؤال‌هام میرسیدم. خوب مجبور بودم فرضیه های مختلف رو بیارم. وگرنه من باور قلبی م سر جاش هست. خوب بهش گفتم 

این روزها پای در راه مجهول دیگری گذاشتم که پر از درس های مختلف برایم هست. من رو به آینده امیدوارم می کنه. حتی اگر این راه نشه، من راه دیگری میسازم 

جریان زندگی

سلام به همگی

امیدوارم که لحظات خوبی پشت سر گذاشته و پیش رو داشته باشید.

منم خوب خوبم. دیگه دوره امیکرون گذشت و حال بهتری دارم

یک مقدار فکرم پیش محبوبم بود. به این فکر می کردم که چرا باید این اتفاق ها رخ بده

ای کاش به جای سکوت، از همون اول می گفت ما برنامه مون جور نمیشه و بهتره دو تا دوست خیلی ساده باقی بمونیم

اما با خودم فکر کردم، وقتی 6 ماه از فوت فری گذشته بود و من هر روز گریه می کردم، یه روز با خودم گفتم که فری بهم یاد داد تا می تونم تلاش کنم. یه سوگ رخ داده اما برای من یه درس بزرگ داشت. خوب الان هم از این جریان یه درس بگیرم.

آینده که معلوم نیس اما من اگر این تجربه رو مقابل آدمی که هنوزم همونجور دوستش دارم، کسب نمی کردم، ممکن بود در مقابل یه آدم ناجور با کلی آسیب تجربه به دست بیارم. بعد گفتم، محبوبم که الان اقامت دائم و کار هم داره، دیگه کلاسش به من در نمیاد. پس به این فکر کنم  که آذر ماه امسال نیست که سکوت کنه، دور بشه یا بی خبر ترکم کنه .هاهاها..

برای آدمی که یک تلاش تو محیط واقعی و غیرمجازی برای من نمی کنه، نباید حرص خورد. باید خوشحال بود برای خودم که داستان برام یه سره شد.