دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

خوابی عجیب

سلام خدای مهربونم. خواستم تو دفترم بنویسم اما الان که ساعت نزدیک 6 صبح هست، پشت لپ تاپ قرار گرفتم تا از فرصت استفاده کنم و برای پیدا کردن فرصتی مثبت تلاش کنم. خوب خودت در جریان هستی چی می گم. ازت میخوام تنهام نذاری! بودن تو بهم کمک می کنه با امیدواری به سرچ ادامه بدم. 

دیشب همه ش تو هیأت عزاداری امام حسین بودم و مسجدی در اواسط راه رفتم که برای عزاداری برای امام حسین آماده شده بود. 

تو رو به این روز قسم میدم که برای کمک به کودکان دارای نیازهای خاص و ناتوان کمکم کنی که با رسیدن به هدفم رشد کنم و هدیه سختی های زندگی م رو با دانش بیشتر در جهت کمک به این افراد با مردم به اشتراک بذارم