دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

عشق را از مادر بیاموز

عشق مادر به فرزند  کم حرفی نیست.صدای گریه مادر آنجا به گوش می رسد که فرزند با تمام عشقی که با مادر دارد، 
او را رها می کند و راهی سرزمین نا آشنا یا به قولی دیار غربت می شود.می دانی قسمت جالب داستان کجاست؟ 
از مادر می توان آموخت که عشق یعنی رهایی؛ عاشق آزاده است و معشوق یا محبوب رها شده از مهر مادری ست.
 آنچه در اشعار و داستان ها سیل آتیشن در قلب خواننده راه می اندازد جستن محبوب از دام عشق محصور کننده ست
 و  همواره  محبوب متهم به بدترین کردار است. خنده دار نیست؟؟
در میان سبل حوادث فهمیدم اگر قلب آدم به مهری نتپد، حتی اگر پروفسور حسابی و یا دکتر سمیعی هم باشی
 به مقدار  یک بیمار معتاد تزریقی هم از زندگی لذتی نخواهی برد. 
Image result for alone girl

زیبایی فصول، درخشش خورشید و لبخندهای ستارگان به من گفتند عشق ما نیازمند رهایی ست، وگرنه ساده است
ستایش گلی، چیدنش و از یاد بردن، دوست داشتنش بی احساس عشقی، او را به خود وانهادن و گفتن که دیگر نمی شناسمش.

شاید از ذات دخترانه من بر می آمد که حوادث ناراحت کننده را آنقدر تکرار می کردم و از سختی مسیر با مخاطب حرف میزدم که کلافه می شد.
 بدون آنکه از درون و احساس او نیز با خبر باشم یا آن قدر از عشق و احساسی که همچنان برایم بهترین تجربه زندگی ست با مخاطب حرف زدم 
که با توجه به داستان زندگی ش، مرا محکوم به رهایی و طرد شدن کرد اما برای عاشق، عشق نمی میرد و از یاد نمی رود، 
حتی اگر حکم مجازاتش  را در ملا عام صادر کند


Image result for mother and child painting