این روزها بحث ها زودتر از خواب زمستانی به خواب رفته است. هنوز قلبها میتپد،هنوز زیر کرکهای زمستانی تنی گرم خوابیده است.دنیای دریدن است.و گوسفندواران به چاه مرگ می افتند و میمیرند. اما چه پست موجوداتی که ارزنی نیرزند و دیگران را به سطح خود پایین آورند.هنوز با پنجه های بلند خود گوشت ها پاره پاره میکنند اما به دیگران آداب زندگی می آموزند. نه گله ای را خبری هست و سلطان گری چرا که شیر بازنده ای است که ارزنی نمی ارزد و شیران نر و ماده را دون میپندارد از آن جهت که خود از جایگاه خاک آلودی در آسمان تیره و تار جای دارد. اگر جنگ را میبرد آیا، با شیرانی که در ذهن خود خوار و دون کرده وصلت میکرد..این شیر نیست که موش هم از او ارزشمند تر است. شیر دون و پست مایه که اگر با نعره های خود دیگران را نکشد زنده نمی ماند. او خود استخوان پاره ای بیش نمانده تنها به دست شاه شاهان باید سپردش و نفرین هم حتی روی او را نمیگیرد