مدتیه از تنهاییم می نویسم
منم عادت کردم بهش
ینی با تنهایی راحت ترم
رویاهای خودم و خانواده ای که در رویایم عضوی از آنم
دعا می کنم دوستم جایگاهی در قلبم نداشته باشه در حالی که امیدوارم
روزگار خوش و آرامی برایش از ته قلبم آرزو دارم
اما من شکر گزار خدایم که بهم آرامش می ده هستم
این روز ها رویاهایم در اوقات غیر از درس زندگییم شده
گاه فکر می کنم به شاملو که تک عشقم هست
گاه به دومین عشقم فکر می کنم که بعد از اتمام خوابگاه تمام شد دیدنش
نمی توانم ببینمش و نخواهم دیدش
تنها دعا می کنم
که دیگه جایی در قلبم نداشته باشه مخصوص خودش و
مثل بقیه دوستام فقط دوستم باشه
نه عشقی مثله شاملو