دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

ریشه های فرشته

هر وقت محبت مامان و بابام رو به خودم در جهت رشد و آرامش زندگی م میبینم، یاد حرف دوستم، میفتم که میگفت، والدینم دو فرشته زندگی م هستن.. من تا این حد قلب وسیع و مهربونی ندارم که چنین برداشتی داشته باشم. اما یه چیزی برام جالب بود. چند روز پیش که شنیدم یک مادر جوان خسته از زندگی زناشویی می گفت، مگه بچه هام از خودم عزیزترن و ولشون کرد به امان خدا و رفت.. مطمئناً هر آدمی برای دل بریدن از فراز و نشیب های زندگی دلایل خودش رو داره. اما جز هم اتاقی م که از رفتارهای آسیب زننده مادرش می گفت، نشنیده بودم که مادری اینقدر به ستوه اومده باشه که بگه مگه بچه هام از خودم عزیزترن. یا مادری که با حرف هاش به فرزندش حس طرد شدن  میده و رفتارش باعث جدایی دختر از ریشه هاش میشه..

خوشحالم از وجود پدر و مادری که دارم.. مامانی که برخلاف دوستاش فکر نمیکنه خوشبختی من یعنی ازدواجم و میگه مجردی بهتره برات تا رشد کنی.. تو بری در جهت رسالتت، خوش بخت میشی .. خبری از جهیزیه و سرشماری خواستگارها هم نیست برام.. خدا رو شکر میکنم.. این جو خاله بازی رو نداریم.. خوشحالم که هوام رو دارن که رشد کنم.. تنهایی و روی پاهای خودم.. بابام میگفت تو اونقدر توانایی و قدرت داری که خودت برای کار و زندگی ت در ایران و خارج از ایران اقدام کنی و متکی به مردی نباشی.. تازه اون موقع بابام به اندازه الان به توانایی هام اعتماد نداشت. .. 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد