دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

قدرتمند و آرام

حس خوبی رو  که امروز با من همراه هست، دوست دارم.. استاد موسیقی خوبی که تشویق‌هاش به صبوری در هماهنگی عملکرد مغز و دست خیلی بهم کمک می‌کنه که کلاس رو با انرژی مثبت پشت سر بذارم. وقتی توضیح می دادم چرا دستم کمی نافرمانی می‌کنه، بدون حس درد قدیمی حرف میزدم. هر کلمه رو که می‌گفتم با خودم می گفتم اگر این موهبت‌های الهی نبودن، من چنین پشتکاری نداشتم. اینقدر هم برای به دست اوردن هر چیزی که دوست دارم تلاش نمی کردم. بگذریم که فهمیدم باید به علایق الانم توجه کنم. قدیم ویولن رو خیلی دوست داشتم. الانم حس خوب بهم میده اما میدونم سازی نیست که برای یادگیری ش بجنگم. قدیم دوست داشتم پژوهشگر بشم. اما الان میدونم دوست دارم تو بازار کار فعالیت کنم تا بهتر بتونم با دستاوردهام به مردم کمک کنم. تنها چیزی که تغییر نمیکنه برای من جایگاه محبوب در قلبم هست. میتونه بیشتر بشه اما کمتر نه. هرچند این موضوع به داشتن یه تعامل دوطرفه درست کمک نمیکنه درباره من اما برای اونایی که قصد ساختن یک تعامل سازنده دوستانه یا آینده دارند، کمک کننده است. بگذریم. خدا یه جاها یه کاری می کنه که به حداقل ها ذوق می کنیم (به مرک میگیره که به تب راضی شیم). الان هم انرژی مثبت و یادش برام کفایت می کنه.. دوست ندارم التهاب عشق رو تکرار کنم به هیچ وجه.. چون عدم تعادل احساسی میاره..

یه چیزی دیگه هم برام جالبه... بارها تجربه کردم.. هر وقت کسی خیلی اذیتم میکنه، چند روز بعدش حسابی اذیت میشه و درد و ناراحتی ش رو به دلیل اتفاقاات مختلف اطرافش میبینم..عحیبه اما دیدم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد