دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

خدای من

بالاخره فردا بابا عمل میشه 

خدای من تو میدونی چغدر دوستت دارم

مراقب بابام باش

این چند ماه درگیر با حس جدید و،عجیبی هستم

که واژگان مقدسی را برای بیان آن باید بکار برم

حرف زدن با حسین مانند آب روی آتیش ارام کننده ست

خدایا این حس ارامش بخش دریغ نکن از من 

خدایا  آرامش من با وجود حسین هست او را از من دور نکن

خدایا حالا که با واسطه محبتت را به من رخ می نمایانانی 

بگذار همیشه درخشان و هویدا باشد این گوهر آرامشبخش جان من




برف

برف را این سرنوشت ما چنین گردد سفید؟!!

برف در جشن طبیعت هیچ می رقصد  چنین!!؟؟

دل بسان آسمان جشنی به  جان دارد ببین

چشم و گوش و دست و پای جان برقصد در زمین

ای خدا، ای خالق دار و درخت

ای خدا، ای آشنا بر قحطی و سرمای سخت

هیچ دانی آسمان آبی سنگین دل و بی مهر و سخت

از تب سوزان عشق سرزمین خشک بی دار و درخت

سخت می بارد که داغ او کمتر کند، شادی آرد، مهر به دل افزون کند

شایدش جشنی به دل دارد که بیند مردمان خوشحال و مست

پای کوبان دست به دست هم برقصند مست مست

آسمان ای مادر پر مهرما

گرمی آغوش سردت، شادی آرد بهر ما

این همه مهر و عطوفت می شود سر لوحه مان

تا که عشقی آتشین هیچش نسوزد جان ما