دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

پادشاه فصل ها پاییز

حال و هوای روزهایی که می گذره رو می تونم تو یه شعر بگنجونم


بوی باران..

عطر رویای قدیمی

باد سرد و 

یاد یاران صمیمی.

عشق برف و

پاکی سرد زمستان

مهر تو، 

 در اوج تابستان سوزان.

باز باران، باز باران

شبنم خندان گلها

آسمان پر مهر و ابری

مهربانی های باران.

گل چون لبخند زمین و

شادیت همچون بهاران


بالاخره واژه ها قدم زنان دارن بر می گردن و من مات و مبهوت نیستم.

واژه ها و پیام های حسین هرچندکوتاه بهم انرژی میده.

من  خیلی دوست دارم که باهام حرف بزنی دوستی جان (حسین جان) اما 

من خجالتی هستم و دوست ندارم  رقصی به ریتم ساز من داشته باشی 

دوستی جان.... دوستت دارم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد