دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

آغوش گرم ت ...خدا

امشب من و تنهایی  و سکوت مطلقی‌ هستیم .. جالب امروز آرام هست . خنده م گرفت که دانش آموز های پدرام کامیاب  تو ریدینگ ضعف دارن و اون استراتژی درستی نداره... 

ولی خوشحالم خودم تنهایی و با تلاش پیشرفت کردم

هرچند با تنش کلاس زبان تمام شد...

این روزها پازل ها کنار هم‌چیده میشن و من خیالم از حضور خدا تخت و آروم 

خیلی دوستش دارم خداجون رو.. یزدان عزیزم... 

خدایا خوشحالم هستی  و من آرامش حضورت رو درک می‌کنم

چقدر دلم برای دوستم تنگ شده و برای اون به ظاهر به فراموشی سپرده شدم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد