امشب من و تنهایی و سکوت مطلقی هستیم .. جالب امروز آرام هست . خنده م گرفت که دانش آموز های پدرام کامیاب تو ریدینگ ضعف دارن و اون استراتژی درستی نداره...
ولی خوشحالم خودم تنهایی و با تلاش پیشرفت کردم
هرچند با تنش کلاس زبان تمام شد...
این روزها پازل ها کنار همچیده میشن و من خیالم از حضور خدا تخت و آروم
خیلی دوستش دارم خداجون رو.. یزدان عزیزم...
خدایا خوشحالم هستی و من آرامش حضورت رو درک میکنم
چقدر دلم برای دوستم تنگ شده و برای اون به ظاهر به فراموشی سپرده شدم