دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

جبر یا جهل

من مگر یکی که مد نظرم هست بیاد برای خواستگاری که روش فکر کنم که گفتم تا کارش و زندگی ش اوکی شه و بعد آیا من هم با معیارهاش نزدیک باشم یا نه و بعد آیا خودش و خانواده ش قبول کنن من موقع به دنیا اومدن عجله داشتم و دچار هایپوکسی شدم و یا نه! 

بعد تازه به ایده آل من نزدیک باشه، احساساتم رو هرچند مخالف باهاش باشه، بهش احترام بذاره، بذار من رشد کنم و مقاله بنویسم و در جهت رسالتم قدم بردارم:) فقط همون یک نفر به نظر میاد که به ایده آل من 80 درصدی نزدیک که ایشون حتی تو خواب هم به همه توجه داره الی من. دفعه قبل خواستم شعرهام رو بهش بدم گفتم فکر کردی می خونه! حالا اگر خانم پی اچ دی نوروساینس آمریکا و کانادا بهش همون پیام رو داده بود به رسم احترام لایک و تشکری می کرد ولی من باید انرژی هاش رو دریافت کنم وگرنه هیچی! ای کاش تا سال 1400 اوضاع تعاملم با اون مشخص شه. حداقل می دونم با اونم یا تا ابد تنها.. می گم تنها چون من به عشقش متعهدم چه اون باشه و چه نباشه و نمی خوام مردی که می پذیره همسر بودنمون رو بخاطر عشق من از عشق واقعی جا بمونه. 

درک می کنم که نمیخواد با دل من بازی کنه! وقت این تعامل ها رو نداره و فرصت هردومون فرصت پیشرفته ولی خوب خودخواهی اون رنگ جبر روی زندگیم ریخته و البته به خواست خودم اینجام. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد