دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

زندگی

این روزها گرم است

سرمای تن را هم

گرمای بی حد است

این روزها آبی ست

تک آسمان ما

اما دریغ ما

یک جرعه ی مهر است

این روزها سایه با آدمی قهر است

تنها امید نسل یک لحظه بر باد است

شبها دگر نوری از قعر یک دنیا

بر ما نمیتابد

این را چه سودی

حیف فریاد بی حد است

شب را شود روزی

روزش شود شبها

اما دریغ از عمر

پایان او مرگ است

پایان را با خاک همسو شود یک دم

تنها نمی ماند پایان را یک دم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد