ابر و باد و ماه و خورشید
اینا ینی گذر زمان
روزگار خوبی برای خودمه ولی مبدونم برای زهره
که ارتباطشو با همه محدود کرده ینی چی
دیشب بهش فکر کردم و شرایطشو یادم اومد و اوضاعشو وقتی ارتباطشو محدود می کرد
کلی غصه خوردم چون تنهاست مثه من و خیلیای دیگه
تو خوابگاه حداقل من بودم مدام بیام رو تنهاییش نویز بندازم و نذارم تنها بمونه اما الان دیگه نمیتوم اذیتش کنم
همیشه دعا می کنم که آروم باشه
واقعا نگرانشم
خدایا نیازمند همیشگی آرامشت هستیم