در دفتری که با خدا حرف میزنم
از خدای مهربو نم تشکر کردم که خدا هست، نه سرد میشه و نه گرم..همیشه دوستم داره و از دوست داشتن م نه خجالت می کشه و نه شک داره در دوست داشتنم
گاهی که سرد میشوی و گاه گرم و مهربان، گاهی که با جملات ساده احساس می کنم تمام تنهایی دنیا را از وجودم در دور دست ها زدوده ای و گاهی که با من که حرف میزنی انگار که با ادم غریبه ای حرف میزنی که انگار نه تو او را میشناسی و نه او تو را دوست دارد، قلبم چینی بند زده می شود و سرمای مرگ قلبم مرا بی حس و بی مهر می کند.خواهش می کنم دوستی جان سرد و جدی نباش ...هرچند من خیلی دوستت دارم و این تلنگرها و تکانه های ریز ، در حد شوکی کوتاه ، قلبم را بی حس می کند و دوباره به ریتم قبلی میبرد و خیلی دوستت دارد.
خیلی خیلی خیلی دوست دارمت