دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

موهبت الهی

همیشه فکر می کردم وقتی میگن کسی عزت نفس نداره بهش فحش بد دادن. تا وقتی مهندس رضایی بهم گفت تو خیلی توانمندی ولی عزت نفس نداری و خودت رو باور نداری. بار اول نبود. قبلا کبیری هم بهم گفته بود تو چرا فکر میکنی زشتی؟ چرا فکر می کنی اگر دست و پات ضعیف دیگه هیچ کس حسابت نمی کنه؟ بعد هم خانم مجیدی گفت چرا با خودت در جنگی؟ تو با خودت و بدن و روحت دعوا داری؟ تو عزت نفس نداری! 

تو دوستی با حسین فهمیدم برای دوستی باهاش روح، آرامش و تلاش و پشتکارم ارزشمند هست. پای ضعیف و نا متقارنم مانع برای آدم هایی که دوستم دارن نیست. به قول خانم مجیدی می گفت کسی که ما رو تو احوال بدمون دوست دارن، واقعا دوستمون دارن. نه اونایی که ما رو اون موقع کنار میذارن. این نقص و معلولیت موهبت الهی. 

دوست ندارم دانیال و تمام بچه هایی با نیازهای خاص مثل من دیر به این نکات برسن.

اینجا نوشتم و کلی هم اشک ریختم. در میان آرامش و خوشحالی این اشک ها غنیمتن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد