امروز دفترام رو نگاه کردم دیدم دفتر خاطراتم خوابگاهه
منم مجبورم حرفایی که تو ذهنم مرور میکنم بنویسم اینحا
از خوب شرو می کنم
فردا تولد داداش علی هست
29 سال می گذره البته من شاهد 25 سالش بودم
یادش بخیر چقدر دعوا و بازی میکردیم
چقدر تو ریاضی و شیمی و فیزیک کمکم می کرد
چقدر از داداشم دور بودم
و خدا رو شکر که باهاش الان خیلی خوبم
داداشم تولدت مبارک