دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

پادشاه قلب من دوستت دارم

مدام نوشتم و پاک کردم

و اخر هم یک کاغذ سیاه و شسته و رفته روی میزم ماند.

هر چه کشیدم و از تنها تصویر او در ذهنم، به زیبایی تصویر قلبی من نشد.

تمام چراغ های تصویر ش را از صفر و یک های  دیوار گوشی خود آویزان کردم. شاید چهره ش از دیرتر از ذهن پیر و فرتوتم برود.

عجب صحنه زیبایی ست، آنجا که طعم واقعی بودن در کنار عزیزترین دوست را می چشی ، بی آنکه دغدغه ی خواب بودن آن را داشته باشی یا محال بودن آن را تصور کنی. واقعا ممکن است روزی بی مقدمه و بی حاشیه دوستت دارم را هجا هجا به قلب مهربانش نثار کنی؟! 


دوستت دارم محمدحسین عزیزم...دلم سخت برای دیدن ت تنگ است

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد