دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

تنهایی من

چند روز به ارامی گذشت

هرچه می گذره من در تنهایی بیشتر غرق میشم

دوستم خوب و مهربانم که شناختی رویش ندارم  هست و

گه گاهی به پروفایل و نوشته های من سر میزند و پیامها را میبیند و می خواند

نسبت به خیلی ادمها در اطرافم  کاملا بی خیال شدم... خیلی حساس م درست اما

تمام آنهایی که در ارتباط با آنها هستم و شاید از آنها انتظار هم دارم همچون سابق با بی اهمیتی می گذرند

مهم نیست

وقتی در اولویتهای زندگی کسی نباشی

اصلا بود و نبودت اثری در چرخه زندگی عادی و عاطفی عزیز های زندگی ت نداشته باشه


بهتره اصراری نکرد و در تنهایی خود ارام زندگی کرد 

بابا احمد من...رویای صادق و مهربان من ....سنگ صبور و متحمل بار احساسات من دوستت دارم


خدا با من هست

بالاخره بعد از گذر از فراز و نشیب های بسیار

بابا عمل خوب و موفقیت آمیزی داشت

خوشحالم که دوستان و همکاران خیلی مهربون دارم

که بسیار برای سلامتی اش دعا کرده بودن

ممنون خدا جونم

این روزها دل مشغولی هایم کمتر شد

مونده نمره زبانم که باید تا خرداد بگیرمش

و بعد هم پروسه تحصیل

خدایا می دونم که می تونم در اولین امتحان مدرک آیلتس مورد نظرم رو بگیرم

مطمینم که کار تحصیلم همونجایی که می خوام آماده میشه

تمام دردسرهایش را به جون می خرم

خوشحالم که دغدغه عاطفی من به یک روال آرام و بی دردسر تبدیل شده

یعنی سکوت دوستم عادی شده

مثل پیام دادن های روزانه من برای او

ترسی ندارم از آینده ای که پر  از علامت مجهول x هست

هرچه رخ بده به نفع من هست

امیدوارم و از خدا می خوام که این احساس که پاکی و صداقت به همراه داره

با خوشحالی ادامه داشته باشه

Related image

محتاجیم به دعا

نمی دونم چرا خدا ما رو اینجوری امتحان می کنه

واقعا خدایا این همه صبوری در کدام حفره ی مغزی ما گنجانده شده که 

ما رو در تنشی اینچنین قرار میدی

هنوز  ضرب شلاق تصادف مهسا و ضربه مغزی شدن دانیال تاول زده و زخمی چرکین 

بر گرده خمیده قلب تک تکمان داره

خدایا با بابا اینجوری نکن

خدایا آغوش تو چنان پهنا و وسعت وصف ناشدنی داره که پدر من رو خیلی خوب و آروم می کنه

اگر واقعا سلامتش رو می خوای

اگر حقیقتا میخوای ما شادابی و تندرستی ش رو بعد شانزده سال ببینیم 

کمک کن عملش با سلامت صورت بگیره


هرکس این پست رو می خونه برای بابام دعا کنه 

خدای من

بالاخره فردا بابا عمل میشه 

خدای من تو میدونی چغدر دوستت دارم

مراقب بابام باش

این چند ماه درگیر با حس جدید و،عجیبی هستم

که واژگان مقدسی را برای بیان آن باید بکار برم

حرف زدن با حسین مانند آب روی آتیش ارام کننده ست

خدایا این حس ارامش بخش دریغ نکن از من 

خدایا  آرامش من با وجود حسین هست او را از من دور نکن

خدایا حالا که با واسطه محبتت را به من رخ می نمایانانی 

بگذار همیشه درخشان و هویدا باشد این گوهر آرامشبخش جان من




برف

برف را این سرنوشت ما چنین گردد سفید؟!!

برف در جشن طبیعت هیچ می رقصد  چنین!!؟؟

دل بسان آسمان جشنی به  جان دارد ببین

چشم و گوش و دست و پای جان برقصد در زمین

ای خدا، ای خالق دار و درخت

ای خدا، ای آشنا بر قحطی و سرمای سخت

هیچ دانی آسمان آبی سنگین دل و بی مهر و سخت

از تب سوزان عشق سرزمین خشک بی دار و درخت

سخت می بارد که داغ او کمتر کند، شادی آرد، مهر به دل افزون کند

شایدش جشنی به دل دارد که بیند مردمان خوشحال و مست

پای کوبان دست به دست هم برقصند مست مست

آسمان ای مادر پر مهرما

گرمی آغوش سردت، شادی آرد بهر ما

این همه مهر و عطوفت می شود سر لوحه مان

تا که عشقی آتشین هیچش نسوزد جان ما