مدام نوشتم و پاک کردم
و اخر هم یک کاغذ سیاه و شسته و رفته روی میزم ماند.
هر چه کشیدم و از تنها تصویر او در ذهنم، به زیبایی تصویر قلبی من نشد.
تمام چراغ های تصویر ش را از صفر و یک های دیوار گوشی خود آویزان کردم. شاید چهره ش از دیرتر از ذهن پیر و فرتوتم برود.
عجب صحنه زیبایی ست، آنجا که طعم واقعی بودن در کنار عزیزترین دوست را می چشی ، بی آنکه دغدغه ی خواب بودن آن را داشته باشی یا محال بودن آن را تصور کنی. واقعا ممکن است روزی بی مقدمه و بی حاشیه دوستت دارم را هجا هجا به قلب مهربانش نثار کنی؟!
دوستت دارم محمدحسین عزیزم...دلم سخت برای دیدن ت تنگ است
نه دل دروازه باغ بهشت است
نه کس اید، کسی بر گردد و بار دگر هم
نه دل باغ پر از گل باشدش، آری نباشد.
که عاشق گل بچیند، ببوید، دور ریزد
سراغ غنچه دیگر دراید، ببوید، دور ریزد.
نباشد باغ سرسبزی که حوریان پرواز گیرند، دمادم آدمیان جان بگیرند.
مگر آب گل آلود و سیاهی، که ماهیگیر از آن مردار گیرد.
هر روز و هر ساعت و هر لحظه که به عمرم اضافه میشه
بیشتر دوستت دارم و قلبم در مقابل حسی که به تو داره سبک تر میشه
خیلی دوستت دارم
شاید از چند و چون و خم و پیچ های اخلاقی ت بی اظلاع باشم
اما انقدر محبت میکنی و وقت می گذاری و برای تعالی روح من راهنمایی م میکنی
که بیش از پیش دوستت دارم دوست عزیز و آرام و شنوا و دانای من
خیلی دوستت دارم دوست خوب و عزیزم
هرچند دوریم از هم
هرچند خبر ندارم د قلبت چه میگذره
نمیدونم چند وجب از قلب مهربونت سهم من و به یاد منه اما
من تمام قلب م دوستت داره
نمیدونم آخر داستان دوستی م با دوستی چی میشه
اما دوست داشتن ش و همچنین ابراز اندک مایه ای از اون احساسات برام جالب
یادم نیست پست آخر رو کی گذاشتم اما
میدونم درباره کسی که خیلی دوستش دارم نوشتم
آره تجربه دوست داشتنش برام جالبه اولین و آخرین تجربه
واقعا دوستش دارم و هیچ قراردادی در میان نیست
دیشب بعد از چندین ماه با هم حرف زدیم...
از درس و کار و کانون و خاطرات هر کدوم تو کانون
و پاسخگویی سوالی بودم
که آدم ها با چه ایده ای کسی رو آدم خوبی می دونن و کسی رو آدم بد
نمیتونستم بهش بگم که من از هفته دومی که دیدمش حس خیلی خوبی بهش داشتم و
فعال بودن و مثبت بودنش و خیلی نکاتی که تو دوستی باهاش یاد گرفتم و حتی سرد بودنش
من رو جذب خودش کرد
از ویژگی آدمی که دوست دارم گفتم..
یادم اومد همه آدم های برجسته ذهنم از خانواده و دوست گرفته تا همکار.. فعال بودنشون من رو مجذوب کردن
صداقت و راستگویی شون و وقتی که برام گذاشتن و اهمیتی که برام قایل شدن
گفتم ادم محدود و دگمی نیستم من با هم اتاقی و همکلاسی هایی دوست بودم که خیلی راحت تر از من به قضیه نگاه می کردن و من خیلی دوستشون دارم..
گفتم که سیاست داشتن و زیرک بودن آدم ها تو کار برام جدا از خصلت ریاکار ادم ها ست
و
حسین جانم خیلی دوست ت دارم
و یادت باشه این ها هیچ قرارداد و قاعده و عادت نیست..
این افکار و احساسات ناشی از قلب تپنده من هست که تو رو دوست داره
و با تمام قدرت مینویسم تا اتفاق بیفتد