دنیای من

روزگار من

دنیای من

روزگار من

فسخ عزیمت جاودانه

این شبها، مثل سالهای نوجوانی، شعرهای شاملو و صداش آرومم می‌کنه. خوب من هر کدوم از شعرهای شاملو رو بیش از صد بار تو این بیست سال گوش دادم و با بزرگتر شدنم، درک متفاوتی از هر محتوایی مربوط به بابا احمد داشتم. دیشب کلیپی رو دیدم که آیدا میگه احمد بهترین مرد دنیاست. ذوقشون رو کردم. از طرفی من متاهل نیستم، دوست پسر هم ندارم، که درک کنم. ارتباطم هم با دوستی، یه قدم من میام جلو، ده قدم اون بره عقب هست که چند برابرش کنید. اما می دونم زنان بالغی که چنین حرفی می  زنن، عشق نابی تجربه کردن.

با خودم میگم من همیشه با تمام فراز و فرودهای زندگی، به عشق افتخار کردم و خوشحال بودم که دوستی مقابلم بوده اما اگر اون عاشق من میشد و ابراز میکرد و تعامل خوب و سازنده پر مهری داشتیم، چه خوب و شیرین می شد و پستی و بلندی روزگار قابل تحمل تر میشد. 

اما ناف من رو‌ با قیچی تنهایی بریدن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد