-
فردا
شنبه 2 دیماه سال 1391 23:14
فردا که صبحی دیگر ست دل را نگاهی دیگر است فردا که عزم راسخم همراه من در معرکه ست فردا مرا روزی ست دگر آغاز شادی در پی ست
-
به یاد شاعرش حسنک کجایی؟
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 23:20
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود ... روزگاری توی دشتستون دور پای کوه سر بلند پر غرور که سرش ابرا رو قلقلک میداد تا که از چشمای ابرای سفید اشک خوشحالی بیاد ... ده پر برکت آبادی بود ده آزادی بود یکی از روزای آغاز بهار که زمین از پی خوابی سنگین داشت میشد بیدار از تن کوه بلند چشمهها میجوشید و زمین های آبادی دور گرم بود...
-
دوستی می گفت:...
شنبه 25 آذرماه سال 1391 16:47
نمیدونم کدوم رفتارم اذیتش کرد من گناه بزرگی نکردم...تنها به او عاشق شدم تنها نگران مشکلات و خوشحال از شادی هایش بودم من عاشقی بودم نه بیش و نه کم چه گناه بزرگی ست عاشق شدن..... و امروز خوراکم اشک و آه است .. به جرم عاشق بودن و نگران شدن و دوست داشتن به جرم دلواپسی و آرام کردن و آرامش یافتن جرم من این است جرم این...
-
عاشقی بد دردیه
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 23:41
دل مرد از صبح سرده سردم انگار چشمات شب تارن آسمون سیاه ابر پاره پاره شرشر بارون داره میاره حالا رفتیو ، من تنهاترین عاشقم روی زمین تنها خاطراتم تو بودی فقط همیم گفتی برو تنها بمون با غصه ها همراه بمون دیگه نمیتونم خسته ی خسته م برس به غم ها زدم شکستم داره چشمام ابره بارون رو گونه هام شده روون رفتیو رفتی تنها می مونم...
-
آینه های روبه رو
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 15:36
فیلم آینه های روبه رو در دانشکده روانشناسی دانشگاه تهران برگزار شد فیلمی که با صحنه ای شروع شد که زنانگی را نمایش می داد و زن بودن و با فرار از زنانگی به پایان رسید دوستش داشتم واقعا احساستم را درگیر کرد و لحظاتی اشک ریختم و در فکر فرورفتم کارگردان:نگار آذربایجانی تهیه کننده :فرشته طائرپور بازیگران: شایسته ایرانی غزل...
-
تولدت مبارک
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 15:35
امروز روز تولد کسیه که خیلی خیلی دوستش دارم با شعراش آروم می گرفتم از فکرش و خیالش خوشم میومد و هنوزم دوستش دارم دلم می خواد حرف بزنم اما دوست دارم بگم روز تولدت مبارک روحت شاد :)
-
نمی دونم ..گیجم
یکشنبه 19 آذرماه سال 1391 23:03
آخی انگار نه انگار چند سال قبل بود که هر روز ساعت پنج وارد بلوک 71 می شدم و وارد سایت میشدم با ذوق و شوف سری به شعرانه می زدم .کامنت می دادم. هیچ وقت یادم نمیره بلد نبودم کامنت بدم. اما یه وبلاگ ساختم شعرامو توش می ذاشتم...صهبای شعر... مدتی هست دنیای مجازی رو ساختم کمی افسرده ام کرده فکرمو مشغول کرده اما دوستش دارم یه...