-
واج آرایی ک. ت. ا. ب
یکشنبه 9 تیرماه سال 1392 19:38
در اوان نوجوانی کتاب زیاد نمی خواندم در هیچ کتابخانه ای هم عضو نبودم حالا کتاب می خوانم کتابهایم رنگ و بوی کتابخانه و کتابداری می دهد فارغ التحصیلیمان کیک سه طبقه ای کتاب بود دنبال فارغ التحصیلی از کتابداری و اطلاع رسانیم راستش را بگویم.......................................................فکر این همه مراعات نطیر...
-
باز باران....
جمعه 7 تیرماه سال 1392 20:39
و چه زیباست اولین باران تابستانه ی سرزمین من
-
شکر .............تشکر
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 13:56
کم کم از نه ترمه شدن هم نمی ترسم*******اینک دانشگاههای دیگر "خوارزمی""الزهرا""علامه" ... "شیراز" و "اصفهان" را بدین واسطه بیشتر میشناسم از جمله معروف خانواده و دوستان:"ارشد هم آش دهن سوز نیست" نظرم عوض نمی شود چراکه علاقه مند به تحرکم و میدانم ارشد پلی ست...
-
از تو برکت.....
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1392 11:24
حتی نه ترمه شدن هم تلنگر بود تلنگری که درسم را با انگیزه و قوی شرو کنم می دونم که می تونم می دونم توانستم با تلاش بهتر از نفرات پنجم- ششم کلاس شوم و اکنون هم می توانم با تلاشی بسیار و با دو درس باقی مانده به مقام های اولیه در کارشناسی ارشد برسم از من حرکت خدا
-
بس است!!!!!!!!!!
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 14:06
دیگر نمیدانم .......... احساس گر مای زیاد در اوج سردی روزگار ...... خدایا مرا به جرقه ی یک شادی از این سرمای استخوان سوز نجات بده ........... خداوندا تنهاییم را با تنهایی پر می کنم اما ************ آرامشم را از تو می خواهم ************* که سراسر حیات و نشاطی
-
در خلاء یک شیشه دریاییم
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 11:57
هر روز مینویسم هر روز دست به دعا می برم این دو درس وارد لیست درس هایم شود خیلی ناراحت کننده است که دروست را با نمره بالا بگذرانی فقط به خاطر یک اشتباه سرنوشت امتحانیت معلوم نباشه من هیچ درسی نیفتادم اما سرنوشتم را یک آدم دارد به بازی می گیرد جالب است پای در مقطع بالاتر بگذارم اما ندانم چه می شود من گیج و مبهوتم
-
پشتکار ....پشتکار...پشتکار.....
یکشنبه 2 تیرماه سال 1392 20:01
باز هم دوم تیر ماه شروعی دیگر خدایا تمام تلاشم را می کنم خدایا به من اجازه ی پیشرفت و ترقی بده خدایا من از درجا زدن ،انجماد و تکرار مکررات بیزارم خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
-
من چه کسی هستم
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 02:07
اینها را باید نوشت نه اینها رازی هستند در سینه منظم باش آرام و سنجیده سخن بگو چقدر بده آدمی در برابر ذهنت بشکنه وای بر روزی که خودت در برابر ذهنت خورد بشکنی وای به روزی بگی ای کاش فلانی دوستی غیر از من داشت ..... من مانع زندگی خوب او هستم
-
یک شعر و هزاران معنا
سهشنبه 28 خردادماه سال 1392 22:38
این روزا زیاد مینویم کاغذی و الکترونیکی مثلا قلم را سخت می گیرم به دستم ولی آسون، چقدر من می نویسم منم یک شاعری با یک نگاهی ولی او را، نگاه بیشماریست نباید هیچ رنجید از نگاهی که او را حس بی شماریست
-
ممنون عشق من
یکشنبه 26 خردادماه سال 1392 16:33
چندبار اشتباه در عاشق شدن تا چند بار باید عشق یک طرفه داشته باشم دومین عشق یک طرفه ام هم فهمیدم ما دوستی دو سویه و عشق یک طرفه مرا به تو داشتیم کلی گریه کرده ام حالا که مطمین شده ام من عاشق تویی بودم که هیچ حس نهانی هم بهم نداشتی شاید سرشت من است که هیچ وقتی کسی متوجه حس علاقه من به خودش نمیشه ممنون که من رو به این...
-
کسی حریف دل من نمیشود!...
شنبه 25 خردادماه سال 1392 12:10
دیشب به این جمله می اندیشیدم"کسی حریف دل من نمیشود!" و از خاطرات و رویاهای خود عبور می کردم. آن موقع که تب عشق شاعری را داشتم و برایش شعرها و نامه ها نوشتم و قاب عکسهایش هنوزم آویزان در اتاقم هست تا دختر مهربان و عزیزی که تنها چهار سال خوابگاهی دوستم بود و در این مدت عاشقش شدم و عزیزدلم است و اکنون جدا شدیم...
-
دنیای "من" ها
شنبه 18 خردادماه سال 1392 19:48
دور خود می گردم عالمی در گردش دور خود می گردم این همه آرامش من چقدر تنهایم ما همه تنهاییم ترس از ما بودن هیچ ندارد ارزش ما چه تنهاییم و من چقدر آزاد است این چه دنیایی و من چرا تنها است آه تنهایی تنهایی تنهایی ها آه تنهایی تنهایی وای بر این من ها
-
مادر
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 18:32
همیشه از پدر گفتیم همیشه از ید پر قدرتش گفتیم همیشه گفتم این که اوست یک سایه به روی سر همیشه یک پدر باشد نگهدار قوی پیکر ولی مادر که مهربان است و آرامگر همان دستش چه گرمایی ست مهرآور همیشه قلب او گرم است بی پایان همیشه سر به زانویش نهادیم وه چه لذت بار همیشه اوست با آغوش بازش گرم گوش دادن همیشه محرم رازم چه در امروز،...
-
تنهایی دوباره
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 08:19
بار دیگر تنهایی بار دیگر تردید باز هم تکرار است بار دیگر تنهایی دیگر آن دوست نیست دشمن هم نه حتی وای ِ من وای بر من بار دیگر تنهایی ست روزهای پر از دلهوره و تردید و بدبینی را خدایا خود به پایان ببر
-
بدان و آگاه باش
دوشنبه 12 فروردینماه سال 1392 10:44
کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند ز عشق سیر نباشد ز عیش بس نکند در این روش که تویی پیش هر که بازآیی گرش به تیغ زنی روی بازپس نکند چنان به پای تو در مردن آرزومندم که زندگانی خویشم چنان هوس نکند به مدتی نفسی یاد دوستی نکنی که یاد تو نتواند که یک نفس نکند ندانمت که اجازت نوشت و فتوی داد که خون خلق بریزی مکن که کس نکند...
-
روزگار پر تلاطم
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1392 19:30
غروب بهاری در روستا قدم میزدند در کلبه چوبینی که به زور بخاری نفتی گرم می شد نشسته بودند که از پنجره به جاده ی پر سرو صدا نگاهی انداخت. پسرک پنچ ساله اش با چهره ی سر در گم به در کنار جاده می دوید، وقتی پدر با نگرانی از کلبه بیرون آمد پسرک تصمیم گرفت به سوی پدر بدود و پدر از ترس جان فرزند به سوی او دوید که ناگهان صدایی...
-
تنهایی من
جمعه 4 اسفندماه سال 1391 23:12
این روزها در اوج تنهایی آدمی به سر میبرم دیگه علاقه مندی برام مفهومی نداره چه سکوتی......... باید با خودم تکرار کنم این سرنوشت توست که جوهرش به رنگ تنهایی ست تجربه جدیدی نیست پس باید به زندگی خندید
-
عزیز دل من
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 11:18
در وصف یار جرات نشان عشق نیست در عشق یار دگر اشک را سکوت نیست من در غرور خود، غوطه میزنم به غم دریای مهر و محبت چرا بی کنار نیست؟ در گوشه ای نشسته و می خندد از سکوت من تنها نشسته قلب من و می خندد از صدای غم اشک از نگاه یار، ببارد شراره را یک جرعه شوکران به از یک قطره اشک یار من در نگاه دوست شوم یک قطره اشک ناب این...
-
عزیز من
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 17:47
وقتی که میرفتی بهار بود … تابستان که نیامدی؛ پاییز شد … پاییز که برنگشتی پاییز ماند … زمستان که نیایی پاییز میماند … تو را به دل پاییزیات فصلها را به هم نریز …
-
بابا بزرگ
شنبه 23 دیماه سال 1391 15:57
این روزها دلم برایت سخت تنگ است این شبها مدام یادت در ذهنم پرواز می کند پدر بزرگ هرچند 18 سال از کودکی من و نبودن تو می گذرد هر روز بیشتر و بیشتر حس می کنم چه احساساتی داشتم و دارم دوستت دارم بسیار دوستت دارم
-
باید باشی...
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 21:31
مفهوم باید باشی که زندگی ادامه پیدا کنه ...ینی همین که من حس کردم یعنی دیدن خوشحالی دوستم دوستم نه کسی که صمیمانه دوستش دارم و همین یعنی بسیار خوشحالم
-
گذشت یک هفته از شهادت پدر دوستم
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 12:37
زمانه خواست تو را ماضی بعید کند ضمیر مفرد غائب کند شهید کند شناسنامه درد تو را کند تمدید تو را اسیر زمین مدتی مدید کند درون بغچه عطرش نشد که دختر باد سپیده دم گل زخم تو را خرید کند زدست خیمه بر این باغ ابری از اندوه که رد پای تو را نیز ناپدید کند زمانه بافت لباس عزا به قامت تو که خود تهیه اسباب روز عید کند زمانه خواست...
-
تقدیم به زهره عزیزم
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 12:35
آن وقت که باید باشم کنارش تنهای تنهاست غم پیشه دارد. من دوست هستم؟؟!! اما چه تنهاست غم را چه سودی وقتی او را تنهای تنهاست من با چه رویی گویم به یک دوست دوستت دارم وقتی که اکنون تنهای تنهاست
-
گذشت از اون روزا
شنبه 9 دیماه سال 1391 13:37
از همان وقتی که گفتی نه؛ زیادم بردمت خاک کردم آن همه فکر و خیال پوچ را با شادی مرگ غمت. عشق اگر باشد همه غم های بی پایان، نخواهم من دگر یک دمی آسوده بودن ، به ز با هم بودنت.
-
تسلیت گفتن چه دشواره:(
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 12:50
نمیدونم چرا دوستای خوب من در این سال 1391 مصبیت از دست دادن پدر رو باید تحمل کنن مگه چه گناهی کردن که در اوان بیست سالگی باید چنین غمی را با تمام سنگینیش روی قلبشون تحمل کنن..وقتی دوهفته قبل زهره گفت بابام خیلی بهتره کلی خوشخال شدیم و بهش گفتم میری خونه و بابا و مامانت هستن اما دیروز بار سنگین غم از دست دادن پدرش بر...
-
حال من
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 12:31
-
فردا
شنبه 2 دیماه سال 1391 23:14
فردا که صبحی دیگر ست دل را نگاهی دیگر است فردا که عزم راسخم همراه من در معرکه ست فردا مرا روزی ست دگر آغاز شادی در پی ست
-
به یاد شاعرش حسنک کجایی؟
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 23:20
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود ... روزگاری توی دشتستون دور پای کوه سر بلند پر غرور که سرش ابرا رو قلقلک میداد تا که از چشمای ابرای سفید اشک خوشحالی بیاد ... ده پر برکت آبادی بود ده آزادی بود یکی از روزای آغاز بهار که زمین از پی خوابی سنگین داشت میشد بیدار از تن کوه بلند چشمهها میجوشید و زمین های آبادی دور گرم بود...
-
دوستی می گفت:...
شنبه 25 آذرماه سال 1391 16:47
نمیدونم کدوم رفتارم اذیتش کرد من گناه بزرگی نکردم...تنها به او عاشق شدم تنها نگران مشکلات و خوشحال از شادی هایش بودم من عاشقی بودم نه بیش و نه کم چه گناه بزرگی ست عاشق شدن..... و امروز خوراکم اشک و آه است .. به جرم عاشق بودن و نگران شدن و دوست داشتن به جرم دلواپسی و آرام کردن و آرامش یافتن جرم من این است جرم این...
-
عاشقی بد دردیه
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 23:41
دل مرد از صبح سرده سردم انگار چشمات شب تارن آسمون سیاه ابر پاره پاره شرشر بارون داره میاره حالا رفتیو ، من تنهاترین عاشقم روی زمین تنها خاطراتم تو بودی فقط همیم گفتی برو تنها بمون با غصه ها همراه بمون دیگه نمیتونم خسته ی خسته م برس به غم ها زدم شکستم داره چشمام ابره بارون رو گونه هام شده روون رفتیو رفتی تنها می مونم...