-
سکوت نمی کنم
جمعه 5 مردادماه سال 1397 22:53
نمی دانم عمق مفهوم دوست داشتن را از حرفهای من کامل درک کرده ای یا خود را به بی توجهی زده ای؟! من هنوز سیگنال هایی که در قلب تو میزند را عمیق دریافت نکرده ام ، اما میخواهم تا زندگی و شرایط تو و من اجازه می دهد احساس خوبی که درباره تو دارم بیان کنم، اجبار و اصراری هم در جهت تفکرات قلبی تو ندارم هرچند بودن با تو لحظات...
-
هرگز از دل نروید
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1397 06:28
امروز دومین سالگرد فوت فاطمه کامکار (فری) دوستم هست. همینطور هر روز احساس پر از علاقه و محبتم به عزیز دلم، محمدحسین، پایدار تر میشه و کم کم بیشتر. دوست داشتم به اینجا هم سر میزد. ای کاش ما ادم ها بیشتر با هم حرف میزدیم و تعاملمون دو سویه بود.. فری و یاد آوری فوتش، به من فهماند دوستام رو از دل نمیبرن و فراموش نمی...
-
پادشاه قلب من دوستت دارم
دوشنبه 1 مردادماه سال 1397 00:04
مدام نوشتم و پاک کردم و اخر هم یک کاغذ سیاه و شسته و رفته روی میزم ماند. هر چه کشیدم و از تنها تصویر او در ذهنم، به زیبایی تصویر قلبی من نشد. تمام چراغ های تصویر ش را از صفر و یک های دیوار گوشی خود آویزان کردم. شاید چهره ش از دیرتر از ذهن پیر و فرتوتم برود. عجب صحنه زیبایی ست، آنجا که طعم واقعی بودن در کنار عزیزترین...
-
شعر جدیدم : پادشاه قلب
جمعه 29 تیرماه سال 1397 07:28
نه دل دروازه باغ بهشت است نه کس اید، کسی بر گردد و بار دگر هم نه دل باغ پر از گل باشدش، آری نباشد. که عاشق گل بچیند، ببوید، دور ریزد سراغ غنچه دیگر دراید، ببوید، دور ریزد. نباشد باغ سرسبزی که حوریان پرواز گیرند، دمادم آدمیان جان بگیرند. مگر آب گل آلود و سیاهی، که ماهیگیر از آن مردار گیرد.
-
دوست مهربونم.. دوستی جان.. محمدحسین (حسین) عزیزم
دوشنبه 18 تیرماه سال 1397 21:28
هر روز و هر ساعت و هر لحظه که به عمرم اضافه میشه بیشتر دوستت دارم و قلبم در مقابل حسی که به تو داره سبک تر میشه خیلی دوستت دارم شاید از چند و چون و خم و پیچ های اخلاقی ت بی اظلاع باشم اما انقدر محبت میکنی و وقت می گذاری و برای تعالی روح من راهنمایی م میکنی که بیش از پیش دوستت دارم دوست عزیز و آرام و شنوا و دانای من
-
دوستت دارم عزیز دلم
جمعه 25 خردادماه سال 1397 00:47
خیلی دوستت دارم دوست خوب و عزیزم هرچند دوریم از هم هرچند خبر ندارم د قلبت چه میگذره نمیدونم چند وجب از قلب مهربونت سهم من و به یاد منه اما من تمام قلب م دوستت داره نمیدونم آخر داستان دوستی م با دوستی چی میشه اما دوست داشتن ش و همچنین ابراز اندک مایه ای از اون احساسات برام جالب
-
My love will come true...write to be done
شنبه 29 اردیبهشتماه سال 1397 22:45
یادم نیست پست آخر رو کی گذاشتم اما میدونم درباره کسی که خیلی دوستش دارم نوشتم آره تجربه دوست داشتنش برام جالبه اولین و آخرین تجربه واقعا دوستش دارم و هیچ قراردادی در میان نیست دیشب بعد از چندین ماه با هم حرف زدیم... از درس و کار و کانون و خاطرات هر کدوم تو کانون و پاسخگویی سوالی بودم که آدم ها با چه ایده ای کسی رو آدم...
-
dance of my lovely beats
دوشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1397 19:07
نزدیک به پایان دهمین ماه حضور من در کانونیان است. اما هیچ کدام را به اندازه او دوست ندارم، خیلی نشناختمش اما میدانم نگاه مهربون و لبخند آرام و رفتار پر انرژی ش به من و همکارانم توجه من را به خود جلب کرد. خیلی کوتاه بود این دوستی، روزهای کانون را با هیجان های شیرین و تلخ برایش می گفتم، غر میزدم و می خندیدم. از خاطرات...
-
سال ۱۳۹۷ مبارک
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1396 10:10
سال ۹۶ هم در ساعات پایانی ست به قول محمدحسین نمیشه آینده رو پیش بینی کرد ولی امیدوارم سالی سرشار از سلامتی، شادی، آرامش و موفقیت برای تک تک انسان های روی زمین باشد
-
خوشحالم که 96 رو به پایان است
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1396 17:15
روزهای متنوع نزدیک عید هست و در تکاپوی زندگی بهتر کار بهتر و شرایط مناسبتر هستم سه هفته روزهایی داشت که فکر می کردم زندگی م در جهت سامان گرفتن هست که نه تصور اشتباهی بود... هرچند دوستان هستند اما زندگی جاری ست همین رو با حال نذار خود می گویم
-
16م اسفند تولد من هست
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1396 22:35
۲۸ مین سال زندگی منم تموم شد تحربه های شیرین و تلخ تجربه های جدید ادمهای جدید دوست جدید ادم جدید و فردا شبی عالی با عزیزی عالی
-
خوب است
شنبه 12 اسفندماه سال 1396 15:32
این روزها تجربه ای جدید در زندگی دارم لذت بخش است حضور ادم یکه برایم احترام می گذارد، در مقابل حرف هایم ساکت و صامت نمی نشیند و احتمالا توانیم آینده ای مشترک با هم داشته باشیم هنوز نمی دانم جه پیش می آید ولی این روزها لحظات نابی برای من رقم خورده است هرچند استرس های هر روزه هست اما به آینده ی بهتر امید بیشتر دارم
-
فائزه جونی خوشبخت بشی
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1396 07:54
تو دوره کارشناسی یک دختر آرام داشتیم که خیلی سنگ صبور بود، اهل فیلم دیدن و سینما رفتن، عاشق فیزیک و فلسفه بود و تمام تلاشش رو می کرد تغییر رشته بده و بره ولی نمی شد.. چه خوب چون دوست خوب من هست الان. دوشنبه شنیدم عقد کرده. خیلی خوشحال شدم که از تنهایی در اومد و واقعا مرد زندگی ش خوشبخت...عکس های عقدش رو فرستاد چقدر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 بهمنماه سال 1396 23:47
سلام به همه مخاطبای یک روز زندگی من. روزهای ارام حالا به روزهای معمولی تبدیل میشن خیلی نگرانی های عجیب غریب دارم امیدوارم مثل روزی که امتحان گواهی نامه قبول شدم روزی که امتحان زبان عالی دادم هم برسه خدا جون رو سپاس می گزارم خدا واسطه ها ش رو دست به کار کرده تا من پیش برم خانواده م اکرم دوست خوب و مهربونم و ارومم
-
مبارک
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1396 15:02
سال 87 که یک جمعه سرد زمستونی برای آزمون کانون قلمچی به مدرسه فدک رفته بودیم یادمه من و الناز و زهرا که الان هر کدوم جایی هستیم و مشغول کاری هستیم داشتیم دنبال پرسشنامه و پاسخنامه می گشتیم که صدای سوسن سمیعی و نسیم توکلی به گوش رسید که ولنتاین شده تا امروز که خانم یعقوبی با لبخند مهربونش گفت شیما روز ولنتاین مبارک...
-
تنهایی من
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1396 12:18
چند روز به ارامی گذشت هرچه می گذره من در تنهایی بیشتر غرق میشم دوستم خوب و مهربانم که شناختی رویش ندارم هست و گه گاهی به پروفایل و نوشته های من سر میزند و پیامها را میبیند و می خواند نسبت به خیلی ادمها در اطرافم کاملا بی خیال شدم... خیلی حساس م درست اما تمام آنهایی که در ارتباط با آنها هستم و شاید از آنها انتظار هم...
-
خدا با من هست
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1396 15:57
بالاخره بعد از گذر از فراز و نشیب های بسیار بابا عمل خوب و موفقیت آمیزی داشت خوشحالم که دوستان و همکاران خیلی مهربون دارم که بسیار برای سلامتی اش دعا کرده بودن ممنون خدا جونم این روزها دل مشغولی هایم کمتر شد مونده نمره زبانم که باید تا خرداد بگیرمش و بعد هم پروسه تحصیل خدایا می دونم که می تونم در اولین امتحان مدرک...
-
محتاجیم به دعا
شنبه 14 بهمنماه سال 1396 13:46
نمی دونم چرا خدا ما رو اینجوری امتحان می کنه واقعا خدایا این همه صبوری در کدام حفره ی مغزی ما گنجانده شده که ما رو در تنشی اینچنین قرار میدی هنوز ضرب شلاق تصادف مهسا و ضربه مغزی شدن دانیال تاول زده و زخمی چرکین بر گرده خمیده قلب تک تکمان داره خدایا با بابا اینجوری نکن خدایا آغوش تو چنان پهنا و وسعت وصف ناشدنی داره که...
-
خدای من
شنبه 14 بهمنماه سال 1396 00:01
بالاخره فردا بابا عمل میشه خدای من تو میدونی چغدر دوستت دارم مراقب بابام باش این چند ماه درگیر با حس جدید و،عجیبی هستم که واژگان مقدسی را برای بیان آن باید بکار برم حرف زدن با حسین مانند آب روی آتیش ارام کننده ست خدایا این حس ارامش بخش دریغ نکن از من خدایا آرامش من با وجود حسین هست او را از من دور نکن خدایا حالا که با...
-
برف
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1396 13:16
برف را این سرنوشت ما چنین گردد سفید؟!! برف در جشن طبیعت هیچ می رقصد چنین!!؟؟ دل بسان آسمان جشنی به جان دارد ببین چشم و گوش و دست و پای جان برقصد در زمین ای خدا، ای خالق دار و درخت ای خدا، ای آشنا بر قحطی و سرمای سخت هیچ دانی آسمان آبی سنگین دل و بی مهر و سخت از تب سوزان عشق سرزمین خشک بی دار و درخت سخت می بارد که داغ...
-
شرح الوقایع
شنبه 30 دیماه سال 1396 12:48
گاهی چنان در کار خدا انگشت به دهان می مانم که گویی کودکی هستم که نمیداند با چه ترفندی بند کفش خود را بدون کمک والدین ش ببندد گاهی چنان در غم و ناراحتی مضاعف شده غرق می شویم که گویی خداوند چشمان مبارک خود را بر روی بنده بیچاره اش بسته است گاهی چنان در اوج خوشحالی هستیم که گویی بهشت را دو دستی تقدیم مان کرده اند مثل...
-
ممنونم خدا جون که هستی
شنبه 23 دیماه سال 1396 11:01
این یک ماه که با درگیری عمق وجود من همراه بود و تلاش می کردم به هر نحوی شده از حواشی لوس در بیام بالاخره به پایان رسید می دونم دوست مهربونم هم کلافه شده بود و خسته از این تقلاها و درجا زدن های من ولی همین که متوجه شدم کجای این تعامل هستم خوشحال هستم من هدفهای والا دارم من باید بتونم عقلم رو بر احساسم رهبری بدهم من...
-
Dear My GOD
شنبه 9 دیماه سال 1396 17:15
سلام یزدان مهربونم خوشحالم که در قلبم در صدری خوشحالم کسی را که دوست دارم همچنان هست یزدان جون میشه من مثل همه دوستانم که از علاقه و محبت زیادشون یک غم سنگین و اشک مونده در دلشون نباشم و برایم خاطره ی خوبی رقم بخوره این روزها با ضعف و سستی و بیماری دست و پنجه نرم می کنم خیلی خسته امُ تمام وجودم رو این ضعف اسیر خودش...
-
مثل خون در رگ های من
شنبه 2 دیماه سال 1396 16:01
امروز کتاب نامه های بابا احمد به آیدا رو می خوندم جاهایی از نامه ها رو که می خوندم احساس می کردم خودم هم در مورد آن که دوت دارم بسیار تجربه کرده ام آیدا هم ساکت و آرام و کم حرف بوده است سردی و حجب و حیای آیدا احمد شاملو را بی طاقت می کرده احمد شاملو هم تا مدت ها که آیدا حرفی نمی زده از آیدا و خانواده اش بی اطلاع بوده...
-
عذرخواهی
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1396 06:40
این روزها روزهای خوبی بود اجرای پیشنهادات دکتر غائبی کار کردن و تلاش در کانون و دوستی ارام با دوست مهربان و صبور میدونم به او، فایزه و مرضیه و مژگان زیاد پیام داده ام می دونم نه نمیدونم اونا کلافه شدن یا نه ولی به رسم احترام پیام تشکر و عذرخواهی دادم و قصد دارم تلگرام را هفته به هفته چک کنم اگر باعث دلخوری و ناراحتی...
-
شعر جدیدم
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1396 12:11
چشم را بر هم زدن سودی نباشد که دنیا و زمانش دست من نیست. جهانی از لغات مهمان قلبم سکوتی از صدا ویرانگرم نیست. چه بر کاغذ کشم طرحی ز رویا چه در قلبم نوازم تار مهری سکوت و مهر بی حد نگاهش به من گوید که پایان سخن نیست.
-
یک ساله شدن نزدیک است
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1396 20:27
پارسال شانزدهم شهریور ۱۰تا۱۲ دفاع کردم عجب روزی بود ۱۹،۵ و ترم چهار دفاع عالی داشتن و هقته قبل دیدم مقاله فارسی م چاپ شده آجی فری ای کاش بودی و این همه شور و هیجان من رو می دیدی اصلا فکر نمی کردم روزی به اینجا برسم اگر تصادف مهسا و ضربه مغزی شدن دانیال نبود هم من الان اینجا نبودم، الان داشتم برای دکترا میخوندم :)))...
-
شاکر و راضی
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1396 10:35
در زندگی هدف دارم و در حال تلاش هستم هرچند مدتی هست خیلی کم شده ولی نمی دونم از دنیای شخصی خودم چی می خوام با کسی نباشم و تنها خود و سایه ام تا ابد دهر زندگی کنیم یا یه روز یه ادم بهم پیشنهاد قدم نهادن در مرحله بعدی زندگی رو میده نمیدونم واقعا چه پیش خواهم آمد؟؟ روزرهای عالی آمده است و خدا رو شاکرم...
-
روزی که گذشت در لحظه ای
سهشنبه 31 مردادماه سال 1396 13:56
از وقتی مرز عقل و احساس را به کمک دوست و برادر خوب کتابدارم تفکیک کرده ام و به خود آمدم که شیما تو اهدافی فراتر از احساس داری، حواست جمع باشه خیلی بهترم، تعامل صحیح و محدود دارم و حالم خوب عالی هست دیروز وقتی صبح خروس خوان بعد از کلی کلنجار با خودم بیدار شدم و راهی کانون، هرچه ماندم تاکسی تا مترو نمی رفت. تا یک تاکسی...
-
راه بهتر برای رسیدن به هدف متعالی
شنبه 28 مردادماه سال 1396 23:00
خیلی خوب آدم یه دوست با تجربه داشته باشه که مثل خواهر با برادر بشه ازشون راهنمایی گرفت امروز دوستم باهام راحت حرف زد و من رو از این افکار چموشِ خموش نجات داد و تکلیفم با خودم معلوم شد