-
حیاتی دوباره
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1401 10:23
دستها در دور دست پنهان قلب هامان صد گره خورده است یک قدم از جهل دور می مانیم صد قدم بر مهرمان افزون می آید عکس خاک آلوده اش در گوشه ای خواب است دیگر اکنون هیچ صدایی در سرم از او نمی آید مرگ تدریجی ست این دنیای دور از دست یا که تصویر جدید آرزو بر قاب دیوار است؟ می نویسم در تمام نامه هایم دوستت دارم از سکوتش خوب...
-
فسخ عزیمت جاودانه
یکشنبه 9 مردادماه سال 1401 06:59
این شبها، مثل سالهای نوجوانی، شعرهای شاملو و صداش آرومم میکنه. خوب من هر کدوم از شعرهای شاملو رو بیش از صد بار تو این بیست سال گوش دادم و با بزرگتر شدنم، درک متفاوتی از هر محتوایی مربوط به بابا احمد داشتم. دیشب کلیپی رو دیدم که آیدا میگه احمد بهترین مرد دنیاست. ذوقشون رو کردم. از طرفی من متاهل نیستم ، دوست پسر هم...
-
حاشیه بخت من
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1401 18:03
این روزها آروم ترم. از جهل بیزارم و حتی یک قدم فاصله گرفتن ازش باعث آرامش من میشه. یکم رک باهاش حرف زدم. اما آرومم. اونم حتما اهمیت نداده. خیلی دوست داشتم با یک پسر آشنا می شدم و با هم برای مهاجرت به کانادا اقدام می کردیم. خوب با محبوب آشنا شدم اما اون کلی ازم جلو بود. وقتی هم دید من معلوم نیست کی بیام، سریع رسمی شد و...
-
ساختن آینده
سهشنبه 10 خردادماه سال 1401 11:39
چندین ماه است که هر اتفاقی می افته که مطابق میل م نیست، خیالم راحته که راه رسیدن من به هدفم اون اتفاق نبوده. عشق خدا در دلم که نه، در وجودم خانه کرده. وقتی یک گزینه هم رد شد و فهمیدم مسیر موفقیت من تحصیل نیست. با آرامش سراغ راه دیگه رفتم. این در حالی بود که تو دلم می گفتم چطور به محبوبم بگم من قلبا قبولش دارم اما گاهی...
-
جریان زندگی
دوشنبه 2 خردادماه سال 1401 21:30
سلام به همگی امیدوارم که لحظات خوبی پشت سر گذاشته و پیش رو داشته باشید. منم خوب خوبم. دیگه دوره امیکرون گذشت و حال بهتری دارم یک مقدار فکرم پیش محبوبم بود. به این فکر می کردم که چرا باید این اتفاق ها رخ بده ای کاش به جای سکوت، از همون اول می گفت ما برنامه مون جور نمیشه و بهتره دو تا دوست خیلی ساده باقی بمونیم اما با...
-
تجربه خوب
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1401 17:01
سلام خوانندگان عزیز این روزها که سفر به سلامتی به پایان رسیده، حس بهتری دارم. حس خوبی دارم که با وجود اتمام تعاملم با آدم ها، متوجهم که هنوز براشون ارزشمند هستم. از طرفی آرامشی که تنهایی و عشق بهم میده، ستودنی هست. خیلی دلم می خواد بدونم دوستی جان که به هر حال به قول خودش من دوست خوبش بودم و تا 5 سال یعنی تا 6 ماه قبل...
-
نیمی از فروردین رفت
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1401 21:07
سلام سلام روزهای خوب و پر چالشی را تجربه می کنم حس خوبی با من هست یاد محبوب در قلبم گاهی بیدار می شد اما خوب وقتی منطق بهم میگه نه! منم آرام کنارش میذارم و گذروندن ورکشاپ شیما و نیلی معرکه است. وجود دوست خوبی مثل مرضیه، مدیر فهمیده و منعطفی مثل سپندار عشق مثل خدای مهربونم خانواده عزیزی که دارم همه باعث آرامش الان من...
-
عید 1401 مبارک
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1401 06:25
سلام به همه دوستانی که پست های من رو می خونن سال 1401 رو به همگی تبریک می گم امیدوارم سالی که در پیش رو دارید پر از اتفاقات عالی و ناب باشه اما من سال جدید رو با امیدواری به موفقیتم شروع کردم. یعنی یه شمع دارم روشن می کنم که ممکن مسیر رو برای من روشن کنه. امسال رو برخلاف چهار عید گذشته با عشق به منبع فراوانی شروع...
-
راه را می سازم
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1400 09:09
این روزها مثل یک مجموعه شمع هستم که یکی یکی دارن خاموش میشن ولی از طرفی ذهن تلاش گرم کوتاه نمیاد دیشب به دوستم علیرضا که این دوازده سال راهنمایی م می کنه پیام دادم باز هم راهکار پژوهشی بهم داد تا خودم تنهایی پژوهشگر شم بهم گفت اگر بخوایی برسی بهش، میرسی.. گفتم آره باید راه رو بسازم. شاید راه های قبلی جواب گو نباشن...
-
آرامشی دیگر از رنگ فراوانی
جمعه 20 اسفندماه سال 1400 11:15
شاید باورتون نشه.. شاید هم اگر این مدت پست های من رو خونده باشید، باورتون بشه که دیشب هم ایمیل ریجکتیم از دانشگاه کانادایی اومد، گیج شدم اما ناراحت نشدم چون می دونم من شیمای دو سال قبل نیستم و اگر مسیر رو بخوام از اول تکرار کنم، دیگه دردسرهای قبل رو ندارم تازه من تلاطم های عاشقی رو هم ندارم و استرس و نگرانی الکی نیست...
-
عشق منبع فراوانی
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1400 12:13
این ماه های آرام که بی دغدغه عاطفی فکر می کنم به دست آورد تجربه موفق به اینکه محبوبم هم مانند تمام کائنات منبعی از منبع اصلی فراوانی یعنی خداست خوب دوستش دارم و هیچی از عشق من کم نشده اما پذیرفتم که رسیدنی در کار نیست پذیرفتم که با عقل و منطق نمیشه جریان عاشقانه رو ادامه داد. من دوست دارم دست و پا گیر محبوبم نباشم و...
-
سلام 33 سالگی
شنبه 14 اسفندماه سال 1400 21:16
فردا شب وارد 33 سالگی می شم. برخلاف چند سال گذشته دلم به هیچ عشقی زنجیر نیست. دلم هم نمی گیره که ای بابا باز حتی به خودش زحمت نداد یک تبریک بگه. آزاد و رها م از غم و تلاطم عشق. دیگه هم تو آرزوهام بهتر شدن ارتباطم با دوستی جان نیست. چون مطمئنم که تعامل بی سر و ته و یک طرفه ای هست که بهتر شدنش در کار نیست. یادش بخیر...
-
پایان نزدیک است
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1400 09:46
سلام به تمام کسایی که به وبلاگ من سر می زنن امروز روز خیلی خوبی رو شروع کردم و پر از انرژی مثبت هستم. احساس خوبی دارم که فرصت جدید پیدا می کنم. اما اگر بخوام یک سیکل رو از اول شروع کنم اون شیمای دو سال پیش نیستم. بالاخص که دغدغه های عاطفی هم ندارم. یه موقع عاشق کانادا بودم چون دوستم فاطمه بود. که فوت کرد. بعدا گفتم...
-
مثبت
شنبه 16 بهمنماه سال 1400 22:49
از لحظه های عالی روزهام لذت میبرم. همین که میبینم مدیرم کارهای مهم رو بهم می سپاره، خوشحال میشم . همین که تایم دارم برای علایق م وقت بذارم حس خوبی می گیرم. اما خیلی خیلی بهترش، وقتی انرژی مثبت کاینات بهم میرسه. مثل چند دقیقه پیش. تلاش می کنم و کوتاه نمیام. فرصتهای موجود رو استفاده می کنم. باور دارم به هدفم میرسم. به...
-
برف دیگر
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1400 13:14
بعد از یک روز پر از درد که تنها کاری که ازم بر می اومد، صبر کردن بود؛ بالاخره امروز حال بهتری به دست آوردم. این روزها خودم هم تلاش می کنم تا اگر مصاحبه داشته باشم، حاضر باشم. هرچند ورکشاپ شیما و نیلی رو شرکت کردم. ای کاش از آلبرتا جواب خوبی بگیرم امروز ده سانت برف دیشب رو که پارو می کردیم به این موضوع فکر کردم که چه...
-
دوست خیال
دوشنبه 11 بهمنماه سال 1400 10:48
وقتی بچه بودم بهترین دوستام سایه هایی بودن که در ذهنم طراحی کرده بودم. بابا بزرگم که بعد از فوتش فهمیدم چقدر عاشقشم. بابا احمد که هنوزم گاهی که نیاز به تکیه گاه دارم و تنهام صداش می کنم. شخصیت های مختلفی که دوستای خیالم بودن. با بزرگ شدنم اینا کم رنگ نشدن اما دوستای واقعی هم بهشون اضافه شد. دوستایی که مثل الناز و زهرا...
-
چه گذشت
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1400 19:15
این روزها که توییتر نمیرم میام به اینجا سر میزنم. اینجا هم سن و سالی داره برای خودش ها. چه تجربه هایی داشتم، بعضیاشون رو یادم نیست. ولی یادمه هر روز چک می کردمش. دوستم زهره میگفت نصف آمار بازدیدها رو خودتی. یادش بخیر تو این نه سال پیش می اومد که ویژگی های پسرهای مختلفی برام جذاب بود تو دوره دانشجویی اما هر وقت هرکسی...
-
آرامش زمستان
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1400 21:26
حدود ۵ سال از روزی که قلبم لرزید میگذره و باور دارم عشق واقعی رو از زمانی درک کردم که باور کردم دوستم فردی متعهد مهربون وسیع القلب است هنوز هم همین باور رو دارم و دوستش دارم اما هر چی میگذره به این نتیجه میرسم که دوستم علاقه و تمایلی به برقراری ارتباط بهتر نداره خیلی جالبه درکش می کنم انرژی مثبت با تمام قلبم دریافت می...
-
ماندگار باد جانان
جمعه 24 دیماه سال 1400 20:24
یک ماهی میگذره از اون روزی که دیدم دوستی دیگه تلگرام نیستش و گفتم حتی یه خداحافظی هم نکرد و رفت. گفتم اینقدر بود و نبودم فرقی نداره که بدون خداحافظی رفت. اونم با آدم های که از احساس باهاش حرف نزنند بهتره. متوجه شدم که خیلی کلافه میشه. از خدام بود آلبرتا برم که هم به حوزه تحقیقاتی نزدیک شم و هم درصدی شانس دیدن دوستی رو...
-
موهبت اجباری الهی
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1400 08:48
نمی دونم چرا چند روزه اینطور خسته و شکننده ام. چرا اینقدر حساسم. باز فکر کردم نوشتن تنها راهی هست که از دست این افکار رها شم. افکاری که بعضیاشون به خاطر اینه که .... اصلا نمی دونم چرا ؟؟ خوب ایرادهام رو فهمیدم!!هرچند وقتی میبینم هر روز بیشتر از قبل از نگارش فارسی بیزار میشم، حس بدی بهم دست میده از طرفی دیگه نمی دونم...
-
خوابی عجیب
دوشنبه 5 مهرماه سال 1400 05:58
سلام خدای مهربونم. خواستم تو دفترم بنویسم اما الان که ساعت نزدیک 6 صبح هست، پشت لپ تاپ قرار گرفتم تا از فرصت استفاده کنم و برای پیدا کردن فرصتی مثبت تلاش کنم. خوب خودت در جریان هستی چی می گم. ازت میخوام تنهام نذاری! بودن تو بهم کمک می کنه با امیدواری به سرچ ادامه بدم. دیشب همه ش تو هیأت عزاداری امام حسین بودم و مسجدی...
-
شهریور غریب
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1400 19:59
شهریور ماه عجیب و دوستداشتنی هست. تولد دوستانم از یه طرف و تاریخ ۱۶م هم روز دفاع م رو یادم میاره. چند سالی هست شهریور اتفاق های عجیب میافته ! پارسال ۲۷م شهریور آیلتس داشتم ۳۰ م هم دو سال قبلش به محبوبم تبریک تولد گفتم. هرچند با این مسیری که میبینم و صمیمیت جدی بینمون امسال خبری از پیام تبریک نیست. امسال هم برنامه...
-
باور من
شنبه 23 مردادماه سال 1400 06:42
این روزها منم و اهدافم.. بهش فکر می کنم استرس نمی گیرم. یا اگر استرس داشته باشم دنبال راه بهتر می گردم براش. من بر خلاف دوستی جان که یه جور رفتار می کنه که تمام امور در اولویت بالاتری نسبت به احساساتم و عشق هست، به اونم گاهی فکر می کنم. متوجه کم رنگ شدن حضور اونم در چند روز پیش شدم. عادت کردم به این دو ر بودن ها، من...
-
دعوا و آشتی
شنبه 9 مردادماه سال 1400 19:28
همیشه هم اتفاق های خوب خیلی جالب نیستند گاهی لازمه که ما باهم دعوا کنیم گاهی لازم هست که هرچه در دل داریم به هم بگیم. نمونه ش چند روز قبل من و مامانم. نمیدونم که ناراحتی من مربوط به کی هست شاید سالهای خیلی دور و کودکی . شاید زمانی که من احساس میکردم وقت و هزینه ای که برای سلامت جسمانی من صرف میشه خیلی اذیت کننده هست...
-
حال بهتر مرداد
شنبه 2 مردادماه سال 1400 09:56
خوب دیروز من بودم و احساسات قدیمی. هنوز هم زخم هایی در وجودم هست که باید با خوندن کتاب نیمه تاریک وجود رفعشون کنم. امروز من هستم و آرامشی بهتر. بگذریم امروز 21مین سالگرد شاملوست. دو روز بعد هم سالگرد فری.. هرچی فانتزی رو کنار بذارم. نمی تونم آدمی که خیلی دوستش دارم رو فراموش کنم. امروز رو با پرداختن به کارهای اصلی م...
-
موهبت الهی
یکشنبه 27 تیرماه سال 1400 17:34
همیشه فکر می کردم وقتی میگن کسی عزت نفس نداره بهش فحش بد دادن. تا وقتی مهندس رضایی بهم گفت تو خیلی توانمندی ولی عزت نفس نداری و خودت رو باور نداری. بار اول نبود. قبلا کبیری هم بهم گفته بود تو چرا فکر میکنی زشتی؟ چرا فکر می کنی اگر دست و پات ضعیف دیگه هیچ کس حسابت نمی کنه؟ بعد هم خانم مجیدی گفت چرا با خودت در جنگی؟ تو...
-
احیای مغزی و قلبی
پنجشنبه 17 تیرماه سال 1400 08:20
امروز حال آرامی دارم. بگذریم ویراستاری سلیقه ای یارایی حرصم داد. ولی حرص خوردن نداره چون می دونم سپندار مشکل را مدیریت می کنه. اما اومدم وبلاگ رو می دیدم.. به « هر روز احساس پر از علاقه و محبتم به عزیزِ دلم، محمدحسین، پایدار تر میشه و کم کم بیشتر. » رسیدم. تازه متوجه شدم دوست داشتنم چقدر خام بوده :)). الان بهتر میفهمم...
-
به تنهایی قانع باش
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1400 18:51
داشت فکر می کرد که چند ساله ازش بی خبره! نه صداش رو شنیده و نه تصویرش رو دیده نترسید! غصه نخورید... زنده است! حی و حاضر! سرو مور و گنده گویا محبتی بهم دارن! هر دو هم می دونن هم رو دوست دارن کسی هم میونشون نیفته فقط خیلی دور شدن .. یکی شون یک کشور و دیگری یه کشور دیگه ست تنها راهشون هم واتس آپ بود. پسره به دختره گفته...
-
تلخی و شیرینی
یکشنبه 16 خردادماه سال 1400 21:15
خیلی وقت هست اینجا نیومدم.. مثل صفحه پر احساس توییترم .. امروز بهش سر زدم .. کلی چشمام برق زد از شوقی که داشتم.. ولی خوشحالم تموم شدن! روزهای متشنج زبان، کار و بیکاری، احساسات لگام گسیخته ای که برام آرامش رو هدیه داد .. من هستم و کار.. من هستم و درس.. من هستم و رفتن.. من هستم و آرامش
-
نوروز 1400- قرن جدید!
دوشنبه 2 فروردینماه سال 1400 10:02
ورود به قرن جدید با آرامش و خوشحالی همراه بود. بودن در جمع خانواده برام یه حس و حال جدیدی داشت. دوست داشتم محبوب هم در این آرامش باشه. میدونستم با دوستاش هست. اما تو دلم میگفتم خدایا سال خوبی برای هر دومون باشه خوب مثل هر سال فال حافظ هم گرفتم و امسال داستان های تازه در راه هست. امیدوارم سال سلامتی، موفقیت و شادی برای...